نام آوری بیرونی در شاخه های مختلف علم از قبیل ریاضیات ، نجوم ، جغرافیا، و همچنین غلبه ی فلسفه مشائی کندی، فارابی و ابن سینا از یک سو و سنت فلسفی سهروردی و عرفان از دیگر سو، موجب غفلت از مقام وی در فلسفه شده است، چنانکه حتی شهرزوری و بیهقی وی را از این حیث قابل توجه ندانسته اند. اما شواهد موجود از آثار وی آشکار می سازد که بیرونی در این شاخه از معرفت نیز جایگاه درخور توجهی دارد. از میان آثار برجا مانده ی او می توان دریافت که مانند ابن سینا دارای نظام فکری و فلسفی نبوده ، اما صاحب اندیشه ی مستقلی بوده و از مکتب فلسفی خاصیّ پیروی نکرده است.
او به نحله های مختلف فکری از یونان تا هند توجه و در آرای آنان تأمّل کرده است و حتی گاهی به مقایسه ی آنها با یکدیگر پرداخته است، بی آنکه مدافع جانب خاصی باشد. از این جهت او را در زمینه ی تاریخ فلسفه و فلسفه ی تطبیقی، استادی ماهر دانسته اند. در تحقیق ماللهند ( ص 24، 26، 30، 32، 43، 64، 95، 318 ) شواهد بسیاری حاکی از آگاهی وی از فلسفه ی یونانی بویژه افلاطون و نیز آمونیوس ، فیلسوف اسکندرانی ، وجود دارد، چنانکه از طیمائوس ، فاذن ( = فایدون / فیدون ) ، و نوامیسِ افلاطون مطالب بسیاری نقل کرده است. بیرونی همچنین از طریق آثار مانی ، محمدبن زکریای رازی و ابوالعباس ایرانشهری ( از مروّجان حکمت ایران قدیم در اواخر قرن سوم ) از حکمت ایرانی توشه برگرفته است. فلسفه ی یونانی که ابوریحان به آن رجوع می کند آمیزه ای از حکمت رواقی و فلسفة نوافلاطونی است .
از نوشته های بیرونی در زمینه ی حکمت و فلسفه برمی آید که به آثار هرمسی محمدبن زکریای رازی و دیگران علاقه داشته و در عین پایبندی کامل به اصول دین ، کوشش می کرده است آنچه را که از دانش پیشینیان مطابق و هماهنگ با روح اسلامی باشد فراگیرد ، چنانکه در مسئله ی حدوث و قدم عالم ، نظریه ی قدم عالم ( عالم بی آغاز ) را از سخیفترین عقاید ارسطوییان دانسته و آن را از هر حیث با نظر اسلام در این باب مغایر شمرده و کوشیده است که برای حدوث و مخلوق بودن جهان ، دلایلی عقلی و نقلی فراهم آورد؛ به همین دلیل از انتقاد یحیی نحوی به ارسطو ( در واقع به برقلس * ) در این باب ، حمایت و پیروی کرده است.
بیرونی در علوم مختلف به مقتضای هر علمی روشهای مختلفی به کار می گرفت ، گاه به ضرورت از استقراء مدد می جست و گاه از مشاهده ، تجربه یا قیاس استفاده می کرد. در برخی علوم حتی به حدس و شهود عقلانی متوسل می شد. او هرگز از شیوه های تجربی در قلمرو دین یا علوم انسانی استفاده نمی کرد. بیرونی در آن بخش از علوم طبیعی که به عالم کثرت و کمیت مربوط می شود، نه تنها از مشاهده و تجربه بلکه از اندازه گیری نیز استفاده می کرد، بی آنکه این روش را در همه ی مراحل و مراتب جهان مؤثر و مجاز بداند. ازینرو بسیاری از محققان این جنبه ی فعالیتهای علمی بیرونی را ستوده اند، زیرا همین روش است که در علوم طبیعی بعد از تجدید حیات فرهنگی ( رنسانس ) در اروپا متداول شد.
بیرونی علاوه بر روشهای مذکور، از مآخذ پیشینیان و کتب آسمانی نیز استفاده می کرده است ؛ برای مثال از قرآن ، انجیل ، تورات ، زبور، نوامیس و دیگرآثار افلاطون ، سفرالاسرار مانی ، برهان جالینوس ، منشورات بطلمیوس ، کشف المحجوب هجویری ، در تحقیق ماللهند بهره برده است . هر یک از این منابع به نوبه ی خود برای وی طریقی برای کسب علم درباره ی بنیان جهان و چگونگی پیدایی آن نیز بوده است .
بیرونی و فیزیک ارسطو
یکی از ویژگیهای بیرونی شکوک و ایرادهای او به طبیعیات ارسطویی است . نقد وی بر فلسفه ی طبیعی ارسطو را در سؤالهایی که از ابن سینا در این باب کرده می توان ملاحظه کرد. روش او در این انتقادها، دقت نظر او را در مسائل مربوط به عالم طبیعت و اهمیت تجربه و مشاهده را نزد وی آشکار می سازد. در بسیاری موارد، بیرونی بر روش استدلالی و جنبه ی قیاسی فلسفه ی مشّائی و نه آرای مربوط به طبیعیات و جهان شناسی اشکال کرده است . او آرای ارسطوییان را درباره ی علوم طبیعی ، با توسل به مشاهده ی پدیدارهای طبیعی و نیز شواهد عقلی و حقایق دینی و کتب آسمانی می سنجیده و درباره ی آنها داوری می کرده است . با اینکه او در بسیاری از موارد اصول فلسفه ی طبیعی مشائی را پذیرفته اما در عین حال با روش آن در برخی از مسائل مخالفت کرده است .
فلسفه ی تاریخ
بیرونی در آثارالباقیه ، نتیجه ی مطالعات خود را درباره ی ماهیت زمان و ادوار تاریخ و منشأ نظمی که در طبیعت مشاهده می شود بیان کرده است . به نظر کوربن بیرونی به فلسفه ی تاریخ توجه داشته است و این توجه از فحوای برخی آثار بیرونی آشکار می شود. چون وی در مطالعات خود پی برده بود که «بشریت ، در هر دوره ای ، به فساد و مادیتی فزاینده کشانده می شود تا زمانی که فاجعه ای عظیم تمدن را نابود سازد و آنگاه ، خداوند پیامبر دیگری را مأمور می کند تا دوره ی جدیدی در تاریخ ایجاد کند». به نظر کوربن میان این رأی بیرونی و آنچه در حکمت اسماعیلی معاصر او در این باب ابراز می شده رابطه وجود داشته است .
سیدحسین نصر درباره ی این نظرگاه بیرونی می گوید که وی با توسل به آثار دوره های گذشته و یا بقایای تمدنهای پیشین ، دربارة تاریخ ادوار گذشته کسب اطلاع کرده است و هر دوره ای از ادوار تاریخ جهان را دارای شرایط معین و مخصوصِ آن دوره دانسته و زمان را یک کمیت بدون تغییر و یکنواخت محسوب نکرده است .
بیرونی به حدوث عالم و خلق از عدم و همچنین به امکان وجود جهانی با طبیعت و خصوصیاتی غیر از جهان موجود قائل بود. به نظر بیرونی چون انسان خلیفة خداوند است تا زمین را آباد و اداره کند، عالم با نظر به نیازهای او تنظیم و مسخّر او شده است . بعلاوه ، خداوند انسان را شایسته ی «تکلیف » کرده و کلام خویش را که متضمّن اوامر و نواحی الهی است ،
به گوش او رسانده است.
اهمیت هندسه در آموزش فلسفه
نظر بیرونی درباره ی طبیعت نیز درخور توجه است . او با اشاره ب . . .
او به نحله های مختلف فکری از یونان تا هند توجه و در آرای آنان تأمّل کرده است و حتی گاهی به مقایسه ی آنها با یکدیگر پرداخته است، بی آنکه مدافع جانب خاصی باشد. از این جهت او را در زمینه ی تاریخ فلسفه و فلسفه ی تطبیقی، استادی ماهر دانسته اند. در تحقیق ماللهند ( ص 24، 26، 30، 32، 43، 64، 95، 318 ) شواهد بسیاری حاکی از آگاهی وی از فلسفه ی یونانی بویژه افلاطون و نیز آمونیوس ، فیلسوف اسکندرانی ، وجود دارد، چنانکه از طیمائوس ، فاذن ( = فایدون / فیدون ) ، و نوامیسِ افلاطون مطالب بسیاری نقل کرده است. بیرونی همچنین از طریق آثار مانی ، محمدبن زکریای رازی و ابوالعباس ایرانشهری ( از مروّجان حکمت ایران قدیم در اواخر قرن سوم ) از حکمت ایرانی توشه برگرفته است. فلسفه ی یونانی که ابوریحان به آن رجوع می کند آمیزه ای از حکمت رواقی و فلسفة نوافلاطونی است .
از نوشته های بیرونی در زمینه ی حکمت و فلسفه برمی آید که به آثار هرمسی محمدبن زکریای رازی و دیگران علاقه داشته و در عین پایبندی کامل به اصول دین ، کوشش می کرده است آنچه را که از دانش پیشینیان مطابق و هماهنگ با روح اسلامی باشد فراگیرد ، چنانکه در مسئله ی حدوث و قدم عالم ، نظریه ی قدم عالم ( عالم بی آغاز ) را از سخیفترین عقاید ارسطوییان دانسته و آن را از هر حیث با نظر اسلام در این باب مغایر شمرده و کوشیده است که برای حدوث و مخلوق بودن جهان ، دلایلی عقلی و نقلی فراهم آورد؛ به همین دلیل از انتقاد یحیی نحوی به ارسطو ( در واقع به برقلس * ) در این باب ، حمایت و پیروی کرده است.
بیرونی در علوم مختلف به مقتضای هر علمی روشهای مختلفی به کار می گرفت ، گاه به ضرورت از استقراء مدد می جست و گاه از مشاهده ، تجربه یا قیاس استفاده می کرد. در برخی علوم حتی به حدس و شهود عقلانی متوسل می شد. او هرگز از شیوه های تجربی در قلمرو دین یا علوم انسانی استفاده نمی کرد. بیرونی در آن بخش از علوم طبیعی که به عالم کثرت و کمیت مربوط می شود، نه تنها از مشاهده و تجربه بلکه از اندازه گیری نیز استفاده می کرد، بی آنکه این روش را در همه ی مراحل و مراتب جهان مؤثر و مجاز بداند. ازینرو بسیاری از محققان این جنبه ی فعالیتهای علمی بیرونی را ستوده اند، زیرا همین روش است که در علوم طبیعی بعد از تجدید حیات فرهنگی ( رنسانس ) در اروپا متداول شد.
بیرونی علاوه بر روشهای مذکور، از مآخذ پیشینیان و کتب آسمانی نیز استفاده می کرده است ؛ برای مثال از قرآن ، انجیل ، تورات ، زبور، نوامیس و دیگرآثار افلاطون ، سفرالاسرار مانی ، برهان جالینوس ، منشورات بطلمیوس ، کشف المحجوب هجویری ، در تحقیق ماللهند بهره برده است . هر یک از این منابع به نوبه ی خود برای وی طریقی برای کسب علم درباره ی بنیان جهان و چگونگی پیدایی آن نیز بوده است .
بیرونی و فیزیک ارسطو
یکی از ویژگیهای بیرونی شکوک و ایرادهای او به طبیعیات ارسطویی است . نقد وی بر فلسفه ی طبیعی ارسطو را در سؤالهایی که از ابن سینا در این باب کرده می توان ملاحظه کرد. روش او در این انتقادها، دقت نظر او را در مسائل مربوط به عالم طبیعت و اهمیت تجربه و مشاهده را نزد وی آشکار می سازد. در بسیاری موارد، بیرونی بر روش استدلالی و جنبه ی قیاسی فلسفه ی مشّائی و نه آرای مربوط به طبیعیات و جهان شناسی اشکال کرده است . او آرای ارسطوییان را درباره ی علوم طبیعی ، با توسل به مشاهده ی پدیدارهای طبیعی و نیز شواهد عقلی و حقایق دینی و کتب آسمانی می سنجیده و درباره ی آنها داوری می کرده است . با اینکه او در بسیاری از موارد اصول فلسفه ی طبیعی مشائی را پذیرفته اما در عین حال با روش آن در برخی از مسائل مخالفت کرده است .
فلسفه ی تاریخ
بیرونی در آثارالباقیه ، نتیجه ی مطالعات خود را درباره ی ماهیت زمان و ادوار تاریخ و منشأ نظمی که در طبیعت مشاهده می شود بیان کرده است . به نظر کوربن بیرونی به فلسفه ی تاریخ توجه داشته است و این توجه از فحوای برخی آثار بیرونی آشکار می شود. چون وی در مطالعات خود پی برده بود که «بشریت ، در هر دوره ای ، به فساد و مادیتی فزاینده کشانده می شود تا زمانی که فاجعه ای عظیم تمدن را نابود سازد و آنگاه ، خداوند پیامبر دیگری را مأمور می کند تا دوره ی جدیدی در تاریخ ایجاد کند». به نظر کوربن میان این رأی بیرونی و آنچه در حکمت اسماعیلی معاصر او در این باب ابراز می شده رابطه وجود داشته است .
سیدحسین نصر درباره ی این نظرگاه بیرونی می گوید که وی با توسل به آثار دوره های گذشته و یا بقایای تمدنهای پیشین ، دربارة تاریخ ادوار گذشته کسب اطلاع کرده است و هر دوره ای از ادوار تاریخ جهان را دارای شرایط معین و مخصوصِ آن دوره دانسته و زمان را یک کمیت بدون تغییر و یکنواخت محسوب نکرده است .
بیرونی به حدوث عالم و خلق از عدم و همچنین به امکان وجود جهانی با طبیعت و خصوصیاتی غیر از جهان موجود قائل بود. به نظر بیرونی چون انسان خلیفة خداوند است تا زمین را آباد و اداره کند، عالم با نظر به نیازهای او تنظیم و مسخّر او شده است . بعلاوه ، خداوند انسان را شایسته ی «تکلیف » کرده و کلام خویش را که متضمّن اوامر و نواحی الهی است ،
به گوش او رسانده است.
اهمیت هندسه در آموزش فلسفه
نظر بیرونی درباره ی طبیعت نیز درخور توجه است . او با اشاره ب . . .