کلمه جو
صفحه اصلی

متنحی

لغت نامه دهخدا

متنحی. [ م ُ ت َ ن َح ْ حی ] ( ع ص ) نعت است از تَنَحّی. ( منتهی الارب ). زائل شونده و دور شونده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). هر چیز زایل شده و دور شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنحی شود.

متنحی. [ م ُ ت َ ن َح ْ حا ] ( ع اِ ) محل برگشت. || جای سود و منفعت. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

متنحی . [ م ُ ت َ ن َح ْ حا ] (ع اِ) محل برگشت . || جای سود و منفعت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


متنحی . [ م ُ ت َ ن َح ْ حی ] (ع ص ) نعت است از تَنَحّی . (منتهی الارب ). زائل شونده و دور شونده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هر چیز زایل شده و دور شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تنحی شود.



کلمات دیگر: