کلمه جو
صفحه اصلی

رهز

لغت نامه دهخدا

رهز. [ رَ ] ( ع مص ) حرکت و جنبش. ( ناظم الاطباء ). جنبش برای رفت و آمد و آن از رهس مبدل است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رهس شود.

رهز. [ رَ ] ( ع مص ) رهزان. جنبیدن و حرکت کردن آنکه با زنی آرمیده است از روی نشاط و خوش آیندی. ( از ناظم الاطباء ). جنبیدن. ( دهار ). جنبیدن در مجامعت. ( تاج المصادر بیهقی ).

رهز. [ رَ ] (ع مص ) حرکت و جنبش . (ناظم الاطباء). جنبش برای رفت و آمد و آن از رهس مبدل است . (از اقرب الموارد). رجوع به رهس شود.


رهز. [ رَ ] (ع مص ) رهزان . جنبیدن و حرکت کردن آنکه با زنی آرمیده است از روی نشاط و خوش آیندی . (از ناظم الاطباء). جنبیدن . (دهار). جنبیدن در مجامعت . (تاج المصادر بیهقی ).



کلمات دیگر: