کلمه جو
صفحه اصلی

رهک

لغت نامه دهخدا

رهک. [ رَ ] ( ع مص ) کوفتن و شکستن چیزی را در میان دو سنگ و یا سخت سودن آن را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || اقامت نمودن در جایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || سخت آرمیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

رهک. [ رَ ] ( ع اِ ) کار نیک و صالح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عمل صالح. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

رهک . [ رَ ] (ع اِ) کار نیک و صالح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عمل صالح . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


رهک . [ رَ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن چیزی را در میان دو سنگ و یا سخت سودن آن را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || اقامت نمودن در جایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سخت آرمیدن با زن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: