( رهایی آمدن ) آزادی رسیدن . خلاص و نجات پیدا شدن .
رهایی امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( رهایی آمدن ) رهایی آمدن. [ رَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) آزادی رسیدن. خلاص و نجات پیدا شدن :
بند تو است این جسد چرا خوری اندُه
گرت بیاید ز بند تنگ رهایی.
چون هیچ نیایدت رهایی.
بند تو است این جسد چرا خوری اندُه
گرت بیاید ز بند تنگ رهایی.
ناصرخسرو.
زین بند گران که این تن تست چون هیچ نیایدت رهایی.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: