دزدار. [ دِ ] ( نف مرکب ) نگهبان دز. دزدارنده. دارنده دز. کوتوال و ضابط و حافظ قلعه. ( برهان ). قلعه دار. ( آنندراج ). کوتوال قلعه. ( جهانگیری ) :
فرستاد پنهان به دزدار خویش
که پیش آورد برگ از اندازه بیش.
ستاده ست بر در به امید بار.
فرستاد پنهان به دزدار خویش
که پیش آورد برگ از اندازه بیش.
نظامی.
بگفتا که دزدار این کوهسارستاده ست بر در به امید بار.
نظامی.
هرکس که مهین بود چون سگ مهین شد و هردزدار ازدر دار. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به دز و دژدار شود.