کلمه جو
صفحه اصلی

اکسل هونت

دانشنامه عمومی

اکسل هونِت (به آلمانی: Axel Honneth) (متولد ۱۸ ژوئیه ۱۹۴۹ در اسن) فیلسوف آلمانی، استاد دانشگاه فرانکفورت و مدیر انجمن پژوهش های اجتماعی است. او از اعضای برجسته مکتب فرانکفورت به شمار می آید.یورگن هابرماس، گیورگ لوکاچ، تئودور آدورنو، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، ژان-پل سارتر، مارتین هایدگر

دانشنامه آزاد فارسی

(Axel Honneth (۱۹۴۹
فیلسوف آلمانی. در دانشگاه های فرانکفورت و کلمبیا تدریس می کند و همچنین مدیر انجمن پژوهش های اجتماعی در فرانکفورت است؛ انجمنی که به عنوان مهد مکتب_فرانکفورت شناخته می شود. هونت در بُن، بوخوم، برلین و مونیخ زیر نظر یورگن_هابرماس تحصیل کرد. بعد از تحصیل در دانشگاه آزاد برلین به نیویورک رفت و در دانشگاه نیواسکول آموزش دید. سپس در سال 1996 به آلمان برگشت و در دانشگاهفرانکفورت مشغول به کار شد.
عمده ی فعالیت فلسفی هونت معطوف بهفلسفه ی سیاسی – اجتماعی و نیز فلسفه ی اخلاق است. مسئله ی «بازشناسی» که همان طلب عزت و احترام و بازشناخته شدنبه خوبی دیده می شود و او آن را از هگل به وام گرفته است، نقش مهمی در پروژه ی فکری هونِت دارد. او بر این باور است که «تقلا و کشمکش» برای به دست آوردن «بازشناسی»، نقش مهمی در سیاست ورزی برابری طلبانه بازی می کند. همچنین،وی برنقش مهمی تأکید می کندکه کشمکش ما برای «بازشناسی» (همان چیزی که در طلب عشق، احترام،عزت و رسمیت یافتن جلوه می کند) می تواند و باید در سیاست ورزی برابری طلبانه ایفا کند. هونت در اولین اثر مهمش با عنوان نقد قدرت، به بررسی و تشریح شباهت های عمده میانِ مکتب فرانکفورت و اندیشه های میشل_فوکو می پردازد. تأثیرپذیری او از هگل در آثار بعدی اش مشهود است.
به طور کلی، هونت به دنبال آن است که معنا و مقصودی نو به سنت سوسیالیستی بدهد. برای مثال، اوعقیده دارد سوسیالیست ها باید از تصویر تمامیت خواهی که مارکس در سرمایه تصویر کرده عبور کنند و این عقیده را که «سرمایه داری به دست طبقه ی کارگر نابود خواهد شد» کنار بگذارند. علاوه بر این، به زعم او سوسیالیستها باید بپذیرند که حتی در صورت شکل گیری یک جامعه ی سوسیالیستی از دل سرمایه داری، آن ها همچنان ملزم و نیازمند به همان سازوکارهای بازار خواهند بود کهدر عصر لیبرال تحقق یافته اند . علاوه بر اینها، جامعه ی سوسیالیستی باید به استقبال تکثر موجود در جامعه برود و به دنبال حذف آن و یکپارچه کردن جامعه نباشد. هونت تشریح می کند که ایده ی انقلاب به مثابه انقطاع کامل از نظم جاری و سرآغاز ساخت آرمان شهری یگانه، راهگشای وضع موجود نیست و به جای آن، سوسیالیسم باید به عنوان تکلیفی همیشگی فهم شود که همواره در حوزه ی اجتماعی حاضر است.
منبع:
http://tarjomaan.com/barresi_ketab/8602/

نقل قول ها

اکسل هونِت (به آلمانی: Axel Honneth) (زادهٔ ۱۸ ژوئیه ۱۹۴۹ در اسن) فیلسوف آلمانی، استاد دانشگاه فرانکفورت و مدیر انجمن پژوهش های اجتماعی است. او از نمایندگان نسل سوم مکتب فرانکفورت به شمار می آید.
• «گروه های جدید دائماً سعی می کنند توجه مردم را به سوی تقاضاهای خود جلب کنند، و بدین منظور سعی در شکستن مرزهای ارتباط و لذا بسط فضای آزادی اجتماعی دارند.» -> ایدهٔ سوسیالیسم
• «در مناسبت میان تئوری انتقادی اجتماعی و جنبش های اجتماعی، نزدیکی این دو تا چه اندازه است. در این جا، من تردیدهایی دارم که این مناسبت بسیار فشرده باشد. علت این است که ما با کثرت جنبش های اجتماعی رو به رو هستیم. در میان آن ها برخی را از نقطه نظر هدف های شان می پسندیم و برخی را نمی پسندیم. ما جنبش های پوپولیستی داریم، جنبش های افراطی راست داریم، جنبش هایی در ضدیت با خارجی ها و از این قبیل چیزها را داریم. همهٔ این ها در جرگهٔ «جنبش های اجتماعی» قرار می گیرند. به نظر من، قبل از هر چیز ما باید در چشم انداز خود شکلی از سمت گیری هنجارین در دست داشته باشیم که قادر باشد به ما نشان دهد چه جنبش های اجتماعی به اصطلاح مترقی و یا تحویل پذیر به جنبش های ترقی خواهانه بر اصولی منطقی و موجه اند، و به عکس، همین جهت یابی هنجارین بتواند به ما نشان دهد که چه جنبش هایی واپس گرا و یا به معنایی غیر اخلافی اند. از این روست که به نظر من، هر تجزیه و تحلیل انتقادی از جامعه که سوی به مطالعهٔ جنبش های اجتماعی داشته باشد، بدون تبیین سمت گیری های هنجارین خود، از همان ابتدای کار ناممکن می گردد.»، ۲۰۰۱ -> گفتگویی پیرامون تئوری انتقادی
• «... من بیشتر در تفاهم با نوعی سنت آلمانی هستم که بنیادهایش بدون شک نزد مارکس یافت می شوند اما پیش از او نیز نزد هگل و سپس زیمِل وجود داشته اند. ار سوی دیگر من مدیون سنت های فرانسوی هستم که در پی دورکهایم، دورنمای نظری تعارضی را پیش نهاده اند. در همین راستا، به طور نمونه، بوردیو را می یابیم که بر رقابت و مبارزات سمبلیک تأکید شدید دارد. بدین ترتیب از دو مرحله می توان سخن راند. یکی، جایگزین کردن پارادیگم تولید توسط پارادیگم ارتباطی است که پیش رفتی حقیقی در فهم ساختار اجتماعی به حساب می آید و دیگری، فهم همین ساختار نه فقط به منزلهٔ برآمدی از تفاهم بلکه چون تعارض در تفاهم است. این تعارض در تفاهم نیز، به نظر من، در پرتو پارادیگم هگلی مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن، قابل تجزیه و تحلیل می باشد.»، ۲۰۰۱ -> گفتگویی پیرامون تئوری انتقادی
• «هونت به عنوان نمایندهٔ برجستهٔ «نسل سوم» مکتب فرانکفورت مشهور است. او حامی بسیاری از درس ها و ایده های دو نسل قبل است، اما با گذر ایام، از جهات مختلف مسیر خود را از اسلافش جدا کرده است. هونت با عبور از نظریهٔ عقلانیت ارتباطی یورگن هابرماس، بر آن نقش مهمی تأکید کرده است که کشمکش ما برای بازشناسی (همان چیزی که در طلب عشق، عزت و احترام جلوه می کند) می تواند و باید در سیاست ورزی برابری طلبانه بازی کند. او همچنین با کندوکاو در طیف گسترده ای از منابع (میشل فوکو، پراگماتیست های آمریکایی مانند جورج هربرت مید و جان دیوئی، روانکاو بریتانیایی دی. دابلیو. وینیکات) که به اعتقاد او کمک مان می کنند تا آسیب های حیات مدرن را بهتر بشناسیم، سعی کرده است شیوهٔ نقد و تحلیل اجتماعی مکتب فرانکفورت را نو کند. او از مناظره با سایر نظریه پردازان اجتماعی هم ابایی ندارد، از جمله با نانسی فریزر دربارهٔ اینکه کدام یک باید کلید سیاست ورزی رادیکال باشد: بازشناسی یا بازتوزیع؟» -> مارتین جی
• «پروژهٔ سوسیالیستی، به گفتهٔ هونت، حتی در بدو تولد هم نقایصی مرگ بار (یا به تعبیر او «عیب هایی مادرزادی») داشت که بر تاریخ حیاتش سایه افکنده اند. این مشکلات عموماً معلول انحراف از اهداف رهایی بخش انقلاب فرانسه بوده اند، انحرافی که واقعیت های اقتصادی-اجتماعی انقلاب صنعتی رقم زد. سوسیالیست های آرمان شهرگرای آغازین از قبیل سن سیمون و فوریه که از خشونت انقلابی اواخر قرن هجدهم دلزده شده بودند، به جای رهایی سیاسی بر تغییر اجتماعی و اقتصادی تأکید می کردند؛ و در سال های پس از آن، مارکس و انگلس و جنبش های سوسیالیستیِ الهام گرفته از این دو نیز به جای به اصطلاح «روبنای» فرهنگی یا نهادی جامعه، بر «زیربنای» مادی آن تمرکز کردند. نتیجهٔ ماجرا، تمرکز بیش از حد بر تغییر اقتصادی، به قیمت غفلت از همتای سیاسی آن بود. نتیجهٔ تأسف برانگیز این عدم توازن اغلب آن بود که با یک تقلیل پر از شک و تردید، آزادی فردی به چیزی در حدودِ بازتاب ایدئولوژیک منافع و علایق طبقهٔ بورژوازی کاسته می شد. همچنین این رویکرد موجب نادیدن پیچیدگی های دنیای مدرنی می شد که تمایزات در آن روزبه روز افزایش می یافت، و باوری مبالغه آمیز را ایجاد می کرد نسبت به آن نقشی که پرولتاریا می توانست در راه اندازی یک جامعهٔ نوین سوسیالیست بازی کند.» -> مارتین جی
• «هونت مدعی است که بواسطهٔ تفاوت های ناگزیر فرهنگی، زبانی و ارزشی در حیات مدرن، شهروندان هرگز تصور روشنی نخواهند داشت که یک جامعهٔ سوسیالیست چه شکل و شمالی خواهد داشت. در عوض، این جامعه محصول شور و مصالحهٔ دموکراتیک خواهد بود و لذا مستلزم پرورش آن چیزی است که وی «آزادی اجتماعی» می نامد: آزادی اجتماعی نه تنها در قلمرو اقتصادی، بلکه در قلمروی روابط فردی و کنش سیاسی. برخلاف مارکس و بسیاری از پیروان او، هونت حاضر نیست تفاوتِ میان قلمروهای مختلف (اقتصادی، سیاسی، مدنی) را که بُن مایهٔ حیات اجتماعی معاصرند نادیده بگیرد، و اینجاست که هگل به درد او می خورد. مارکس و مارکسیست ها هوادار آشتی عرصه های سیاست و اقتصاد بودند، اما هگل استدلال می کرد که با مجزا نگه داشتن قلمروهای مختلفِ تعامل اجتماعی، می توان جامعه ای هم آهنگ تر و ارگانیک تر آفرید.» -> مارتین جی


کلمات دیگر: