اوز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اوز. [ اَوْ / اَ وَ ] (ع اِ) حسابی از سیر قمر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مانند ازز (یا یکی از آن دو تصحیف است ). (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اوز. [ اَ وَزز ] (ع اِ) بط. (منتهی الارب ). مرغابی . (متن اللغة). || مرد کوتاه سطبر. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (مهذب الاسماء). ج ، اوزون . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
اوز. [ اِ وَ ] (اِخ ) شهری با جمعیتی بالغ بر 7744 تن (در سرشماری 1345هَ. ش .) مرکز بخش اوز شهرستان لار استان هفتم فارس در 34 کیلومتری غرب لار. بخش اوز در آذرماه 1329 هَ. ش . از دهات دهستان خلج (بخش حومه ٔ شهرستان لار) و بعضی دهات بخشهای جویم تشکیل گردید و مرکزش قصبه ٔ اوز تعیین شد. بخش اوز از شمال به بخش جویم و از شرق به بخش حومه ٔ شهرستان محدود است . (دایرةالمعارف فارسی ).
اوز. [ اِ وَزز ] (ع اِ) مرغابی . (غیاث اللغات از منتخب و قاموس ). نوعی از مرغابی . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 68 و تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ ضریر انطاکی و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
اوز. [ اِ وَزز ] ( ع اِ ) مرغابی. ( غیاث اللغات از منتخب و قاموس ). نوعی از مرغابی. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 68 و تحفه حکیم مؤمن و تذکره ضریر انطاکی و رجوع به ماده قبل شود.
اوز. [ اِ وَ ] ( اِخ ) شهری با جمعیتی بالغ بر 7744 تن ( در سرشماری 1345هَ. ش. ) مرکز بخش اوز شهرستان لار استان هفتم فارس در 34 کیلومتری غرب لار. بخش اوز در آذرماه 1329 هَ. ش. از دهات دهستان خلج ( بخش حومه شهرستان لار ) و بعضی دهات بخشهای جویم تشکیل گردید و مرکزش قصبه اوز تعیین شد. بخش اوز از شمال به بخش جویم و از شرق به بخش حومه شهرستان محدود است. ( دایرةالمعارف فارسی ).
اوز. [ اَوْ / اَ وَ ] ( ع اِ ) حسابی از سیر قمر. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مانند ازز ( یا یکی از آن دو تصحیف است ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
اوز. ( اِخ ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نورشهرستان آمل. کوهستانی و سردسیری است. 550 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه نسن و ناحیه رود و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در زمستان اکثر سکنه برای تأمین معاش حدود آمل و بابل میروند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
اوز. (اِخ ) دهی است از دهستان اوزرود بخش نورشهرستان آمل . کوهستانی و سردسیری است . 550 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ نسن و ناحیه ٔ رود و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . در زمستان اکثر سکنه برای تأمین معاش حدود آمل و بابل میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
دانشنامه عمومی
محمد هادی کرامتی مؤلف کتاب تاریخ دلگشای اوز اشاره می کند که اوز واژه ای است با ریشه عربی به معنای بط یا مرغابی.
شخصی به نام عوض شهر اوز را بنیان نهاده یا در تغییر محل سکونت مهاجرانی که به اوز آمده اند نقش مهمی داشته از این رو با تغییر نام او نام شهر به اوز مشهور شده است.
اوز در اصل نامی باستانی با ریشه ای ایرانی است که در قدیم به صورت اروز یا اوزار بوده و به تدریج به شکل امروزی اوز درآمده است.
به دلیل تغییر ناگهانی محل سکونت مردم اطراف اوز که جای زندگی شان عوض شده بوده است این محل به نام اوز مشهور شده.
از شمال جویم و بخش جویم، از جنوب شهر لامرد، از مغرب خنج و از سمت مشرق به گراش محدود می گردد و از توابع لارستان بزرگ به شمار می آید.
اوز در مکاتبات رسمی و زبان معیار اِوَز (به کسر الف) تلفظ می شود اما در گویش محلی به آن اَوَز (به فتح الف) می گویند. به نوشته دکتر محمدشریف کمالی، مردم شناس اهل اوز، در توضیح ریشه و معانی واژه اوز دست کم چهار نظریه وجود دارد:
زمان شکل گیری اوز به دقت مشخص نیست اما شواهدی وجود دارند که بر اساس آن ها می توان قدمت اوز را تا دوره ساسانی به عقب برد. از جمله این شواهد وجود بناهای تاریخی در راه اوز به کوره است. گِرد گرُپ، باستان شناس آلمانی در سفر خود به منطقه خبر از وجود تپه ای با آثار دیوار سوخته می دهد و به مشاهده تکه سفال های سیاه مربوط به دوران ساسانی در نزدیکی روستای قلعه تنگ کوره و روستای کهنه اشاره می کند. گرُپ در گزارش خود به کوره و نواحی اطراف آن به عنوان محدوده حاصلخیزی که در دوران پیش از اسلام آباد و مسکونی بوده اشاره دارد.علاوه بر آن وجود بنای قلعه پرویز (که در گویش محلی پَروِدَ تلفظ می شود) در اطراف اوز که به لحاظ معماری به دژهای دوران ساسانی شباهت دارد، این نظریه که منطقه اوز پیش از اسلام وجود داشته را تقویت می کند.
این روستا در دهستان اوزرود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴۹ نفر (۵۹خانوار) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
اِوَز
اِوَز
شهری در استان فارس، شهرستان لار، و مرکز اداری بخش اوز. با ارتفاعی حدود ۹۵۰ متر، در منطقه ای کوهستانی، در ۳۳.۵کیلومتری شمال غربی لار، سر راه لار به فیروزآباد و لامرد، قرار دارد. اقلیم این شهر گرم و خشک و جمعیت آن ۱۳,۱۶۰ نفر است.
فرهنگستان زبان و ادب
{TRT} [شنوایی شناسی] ← آموزش درمانی وزوز
نقل قول ها
•
گویش مازنی
آرزو – خوسته
از توابع دهستان اوز رودسفلی نور