کلمه جو
صفحه اصلی

اوای وحش

دانشنامه عمومی

آوای وحش. آوای وحش (به انگلیسی: CALL OF THE WILD) مشهورترین رمان جک لندن نویسنده آمریکایی است. این رمان در سال ۱۹۰۳ منتشر شد. جک لندن در این رمان داستان «باک» سگ اهلی و محبوب یک قاضی را تصویر می کند که در پی ماجراهایی سر از محیط خشن و بی رحم کلوندایک در روزگار هجوم جویندگان طلا به ایالت یوکان درمی آورد. این رمان تأثیر گذارترین رمان جک لندن محسوب می شود.
باک سگی است که از محیط انسان ها به دنیای وحش می رود. جک لندن در رمان دیگر خود سپید دندان داستان سگ-گرگی را حکایت می کند که از میان گرگان به جهان انسان ها وارد می شود. این دو رمان را «رمان های سگی» جک لندن خوانده اند.آوای وحش با ترجمه محسن سلیمانی به فارسی ترجمه شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

آوای وحش. آوای وَحْش (The Call of the Wild)
آوای وَحْش
رمانی سرگذشت گونه، نوشتۀ جک لندن، به زبان انگلیسی، منتشرشده در ۱۹۰۳. این رمان حکایت سگی را بازمی گوید به نام باک، که از نزدیکی سگی از نژاد سن برنار و سگی از نژاد اسکاتلندی به دنیا آمده است و در خانۀ قاضی میلر زندگی می کند. چون جویندگان طلا از راه می رسند، باک به آن ها فروخته می شود. در آلاسکا، باک را به سورتمه می بندند. عضله های سگ درنتیجۀ این سو و آن سو دویدن های پیاپی سفت وسخت تر، و غریزۀ سگ های نژادش در او زنده می شود. درپی حادثه ای، صاحبانش از میان می روند، اما باک به کمک مردی با نام تورنتون نجات می یابد. باک، تا هنگام مرگ تورنتون، فداکارانه و برده وار در خدمت او می ماند و در پی مرگ او با گرگ های وحشی، برادران طبیعی خود، همراه می شود. آوای وحش رمانی سرشار از طبیعت زنده و وحشی است.

نقل قول ها

آوای وحش. آوای وحش (به انگلیسی: CALL OF THE WILD) مشهورترین رمان جک لندن نویسنده آمریکایی است. این رمان در سال ۱۹۰۳ منتشر شد.
• «نخستین روز اقامت باک در ساحل دیه، بر او همچون کابوس گذشت. باک ناگهان از قلب تمدن کنده شده و در قلب چیزهای بدوی و حتی ماقبل بدوی افکنده شده بود. این دیگر زندگی آسوده زمانی نبود که در آفتاب گیر می لمید و کاری جز آن نداشت که دور و بر بگردد و از بیکاری خسته شود. این جا نه آرامش بود نه آسایش، و نه حتی یک لحظه امنیت و بی خطری. هر چه بود حرکت بود و آشفتگی، و هر لحظه که می گذشت خطری بود که از جان و اندام باک یا دیگران گذشته بود. واجب بود که همواره گوش به زنگ خطر باشند، زیرا این سگ ها و این مردم شهری نبودند.»• «برو گمشو! باک حرکتی نکرد. فرانسوا پشت گردنش را گرفت و بدون توجه به غرش سگ، حیوان را کنار زد و سلکس را پیش آورد. سلکس پیر زیاد از این کار راضی نبود و به وضوح نشان داد که از باک به شدت می ترسد. فرانسوا با لجاجت، سلکس را کنار افسار برد. به محض اینکه فرانسوا برای آوردن افسار، پشت کرد، باک بر سر سلکس پرید و سگ را کنار زد. فرانسوا به شدت خشمگین شد، چماق را برداشت و فریاد زد: به تو نشان می دهم! در آن لحظه باک به یاد مرد سرخ پوش افتاد و آهسته عقب رفت. فرانسوا باز هم سلکس را جلوتر آورد. باک حمله نکرد. از چماق فاصله گرفت و غرید. کاملاً مراقب بود مورد اصابت ضربات چماق قرار نگیرد، زیرا شدت این ضربات را به یادداشت. فرانسوا پس از بستن سلکس، برای بستن باک در جای همیشگی، یعنی جلوتر از دایو، پیش رفت و باک عقب کشید. فرانسوا پس از تکرار این صحنه، چماق را بر زمین انداخت، زیرا متوجه شد که باک از چماق می ترسد. با این حال باک حاضر به پیش آمدن نشد. نمی خواست از چماق خوردن فرار کند، بلکه می خواست رئیس گروه سگ ها شود.»• «صبری در دنیای وحش وجود دارد؛ سرسخت، خستگی ناپذیر و ثابت قدم، درست مثل خود زندگی.»


کلمات دیگر: