کلمه جو
صفحه اصلی

اوی

فرهنگ فارسی

( آوی ) نام یکی از پادشاهان مدیان که بنی اسرائیل او را بکشتند ماوی گیر
ضمیر شخصی منفصل سوم شخص مفرد : (که دارد گه کینه پایاب اوی ? ندیدی بروهای پرتاب اوی . )
ابن ایوب

لغت نامه دهخدا

( آوی ) آوی. ( ع ص ) مأوی ̍گیر.

آوی. ( اِخ ) نام یکی از پادشاهان مدیان که بنی اسرائیل او را بکشتند.
اوی. ( ضمیر ) کلمه اشاره و ضمیر مفرد غایب است به معنی او ( با زیادت یا ). ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.
شهید.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو به روزی یک سبوی.
طیان.
ارتاب... از وی تیغ و شمشیر خیزد سخت با قیمت که اوی را دو تاه توان کردن. ( حدود العالم ).
برفتند پیران بنزدیک اوی
چو دیدند آن رای تاریک اوی.
فردوسی.
گفت در خانه اویم همه عمر
شمع کاشانه اویم همه عمر.
جامی.

اوی. [ اُ ی ی ] ( ع مص ) اِواء. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جای گرفتن. ( منتهی الارب ). بامأوی شدن و بامأوی بودن. ( تاج المصادر بیهقی ). مأوی گرفتن. ( المصادر زوزنی ). رجوع به اواء شود. || ج ِ آو ( آوی ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): طیر اوی ؛ مرغان فراهم آمده از هر جایی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اوی. [ اِ وی ی ] ( ع مص ) اواء. ( ناظم الاطباء ). جای گرفتن. ( منتهی الارب ). رجوع به اواء شود.

اوی. [ اَ وا ] ( ع اِ ) شغال. صاحب نصاب این لفظ را بضرورت نظم مخفف ابن آوی آورده است. ( غیاث اللغات ).

اوی. [ ] ( اِخ ) ابن ایوب. رجوع به ابونصر اوی... شود.

اوی . (ضمیر) کلمه ٔ اشاره و ضمیر مفرد غایب است به معنی او (با زیادت یا). (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.

شهید.


چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو به روزی یک سبوی .

طیان .


ارتاب ... از وی تیغ و شمشیر خیزد سخت با قیمت که اوی را دو تاه توان کردن . (حدود العالم ).
برفتند پیران بنزدیک اوی
چو دیدند آن رای تاریک اوی .

فردوسی .


گفت در خانه ٔ اویم همه عمر
شمع کاشانه ٔ اویم همه عمر.

جامی .



اوی . [ ] (اِخ ) ابن ایوب . رجوع به ابونصر اوی ... شود.


اوی . [ اَ وا ] (ع اِ) شغال . صاحب نصاب این لفظ را بضرورت نظم مخفف ابن آوی آورده است . (غیاث اللغات ).


اوی . [ اِ وی ی ] (ع مص ) اواء. (ناظم الاطباء). جای گرفتن . (منتهی الارب ). رجوع به اواء شود.


اوی . [ اُ ی ی ] (ع مص ) اِواء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرفتن . (منتهی الارب ). بامأوی شدن و بامأوی بودن . (تاج المصادر بیهقی ). مأوی گرفتن . (المصادر زوزنی ). رجوع به اواء شود. || ج ِ آو (آوی ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): طیر اوی ؛ مرغان فراهم آمده از هر جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

او، وی، ضمیر منفصل، سوم شخص مفرد، اشاره به شخص غایب: تو را نیست در جنگ پایاب اوی / ندیدی بَروهای پُرتاب اوی (فردوسی: ۳/۴۶ ).

دانشنامه عمومی

آوی. آوی می تواند به موارد زیر اشاره کند:
آوی (نویسنده)
اوی، ایولین
تاج الدین آوی
ابوسعد آوی
اوی

نقل قول ها

آوی (نویسنده). ادوارد ایروینگ ورتیس (به انگلیسی: Edward Irving Wortis) (زادهٔ ۲۳ دسامبر ۱۹۳۷) معروف به آوی نویسنده آمریکایی آثار کودکان و نوجوانان است.
• «کشتزارهای روستا را پشت سر گذاشتیم. روستاییان زیر باران و در میان گل و شل کار می کردند. هیچ کس زانو نزد. آن ها فقط به ما زل زدند. آن ها اکنون هم مثل زمانی که مادر م زنده بود، از او دوری می کردند. اما من احساس شرمساری می کردم. گویی گناه بی نام و نشانی از من سر زده بود که در چشم آنان این چنین بی ارج شده بودم.»• «از آن جا که کومهٔ ما در حاشیهٔ روستاست، من و کشیش جسد او را از کوره راهی ناهموار به گورستان بردیم. بارانی تند و بی وقفه زمین را گل آلود و چسبنده کرده بود. هیچ پرنده ای نخواند. هیچ زنگی به صدا درنیامد. خورشید در پس ابرهای تیره و تار پنهان شده بود.»• «روزی که مادرم مرد، من و کشیش او را در کفنی خاکستری رنگ پیچیدیم و به کلیسای روستا بردیم. بار سنگینی نبود. زنده که بود، ضعیف و کوچک اندام بود؛ مرگ او را ضعیف تر و کوچک اندام تر هم کرده بود. اسمش استا بود.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] آوی. معنی أَوَی: پناه گرفت
معنی سَئَاوِی: به زودی منضم می شوم (کلمه ماوی مصدر میمی از فعل أوی - یاوی - اویا و ماوی است ، وقتی میگویی : أوی الی کذا معنایش این است که فلانی خود را منضم به فلان کس یا فلان چیز کرد ، مضارعش یاوی و مصدرش اوی و باب افعالش آوی - یؤوی - ایواء است ، یعنی فلانی را منضم...
معنی مَأْوَاکُمُ: جایگاه شما - محل منضم شدن شما (کلمه ماوی مصدر میمی از فعل أوی - یاوی - اویا و ماوی است ، وقتی میگویی : أوی الی کذا معنایش این است که فلانی خود را منضم به فلان کس یا فلان چیز کرد ، مضارعش یاوی و مصدرش اوی و باب افعالش آوی - یؤوی - ایواء است ، یعنی فلا...
معنی مَأْوَاهُ: جایگاه او - محل منضم شدن او(کلمه ماوی مصدر میمی از فعل أوی - یاوی - اویا و ماوی است ، وقتی میگویی : أوی الی کذا معنایش این است که فلانی خود را منضم به فلان کس یا فلان چیز کرد ، مضارعش یاوی و مصدرش اوی و باب افعالش آوی - یؤوی - ایواء است ، یعنی فلانی ...
معنی مَأْوَاهُمْ: جایگاه آنان - محل منضم شدن آنان(کلمه ماوی مصدر میمی از فعل أوی - یاوی - اویا و ماوی است ، وقتی میگویی : أوی الی کذا معنایش این است که فلانی خود را منضم به فلان کس یا فلان چیز کرد ، مضارعش یاوی و مصدرش اوی و باب افعالش آوی - یؤوی - ایواء است ، یعنی فل...
معنی مَأْوَیٰ: جایگاه - محل منضم شدن(کلمه ماوی مصدر میمی از فعل أوی - یاوی - اویا و ماوی است ، وقتی میگویی : أوی الی کذا معنایش این است که فلانی خود را منضم به فلان کس یا فلان چیز کرد ، مضارعش یاوی و مصدرش اوی و باب افعالش آوی - یؤوی - ایواء است ، یعنی فلانی را منض...
ریشه کلمه:
اوی (۴۱۸ بار)

پیشنهاد کاربران

( اوستایی ) آمدن به، داخل ـ وارد شدن به

نام یک پرنده در زبان گیلکی



کلمات دیگر: