انکسار.[ اِ ک ِ ] ( ع مص ) شکسته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) شکستگی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شکست. ( از لغات فرهنگستان ). انفصام. ( یادداشت مؤلف ) : ازاوزکند بگذشت برف بسیار بود و راه بسته بازگشت تا بوقت انکسار هوا. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || فروتنی و تواضع و خضوع. ( ناظم الاطباء ) :
جمله استادان پی اظهار کار
نیستی جویند و جای انکسار.
مولوی ( مثنوی ).
|| عجز و بی جانی.( ناظم الاطباء ). ضعف و فتور. ( یادداشت مؤلف ). || کم جرأتی. || ناامیدی و مأیوسی ودرماندگی. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فیزیک ) شکستن موج در عبور از محیطی به محیطی دیگر که در آن سرعت انتشار موج با سرعت آن در محیط اول متفاوت است. ( از دایرةالمعارف فارسی ).
- انکسار نور ؛ از دست دادن امتداد اصلی انواری که از محیط شفافی وارد محیط شفاف رقیق تر یا غلیظتر شوند. شکست نور. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.