کلمه جو
صفحه اصلی

بی ربط


مترادف بی ربط : بی اساس، بی پایه، هردری، نابه جا، چرند، چرت، مهمل، نامربوط ، بی ترتیب، بی نظم ، بی اطلاع، بی علم، ناآگاه ، بی تناسب، بی مناسبت

متضاد بی ربط : موثق، مربوط، منظم، مرتب، بسامان، آگاه، متناسب

برابر پارسی : بی پیوند، بی سر و ته

فارسی به انگلیسی

irrelevant


desultory, impertinent, inconsequent, irrelevant


irrelevant, incoherent, silly, desultory, impertinent, inconsequent, footling

فارسی به عربی

صلف , طلیق , غیر ذو علاقة , متفکک , مفکک

مترادف و متضاد

بی‌اساس، بی‌پایه، هردری، نابه‌جا، چرند، چرت، مهمل، نامربوط ≠ موثق، مربوط


irrelevant (صفت)
نامربوط، بی ربط، غیر ضروری

excursive (صفت)
اواره، گردنده، بی ربط، بی ترتیت

desultory (صفت)
بی ترتیب، بی قاعده، پرت، درهم و برهم، بی ربط

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

impertinent (صفت)
گستاخ، بی شرمانه، بی ربط

fragmentary (صفت)
شکسته، ناقص، بی ربط، پاره پاره، جزء جزء، ریز شده

disjointed (صفت)
متلاشی، بی ربط، مجزا، گسیخته، در رفته

incoherent (صفت)
بی ربط، غیر متجانس

inconsequent (صفت)
بی نتیجه، نا درست، بی ربط، گسیخته، غیر معقول، غیر منطقی، فاقد ارتباط منطقی

inapposite (صفت)
بی مورد، بی ربط، نا شایسته، بی موقع، بی جا

inconsecutive (صفت)
بی نتیجه، نا درست، بی ربط، گسیخته، غیر معقول، فاقد ارتباط منطقی

irrelative (صفت)
نامربوط، بی ربط، نا مناسب

فرهنگ فارسی

۱ - بدون ارتباط بی رابطه . ۲ - بی اساس مهمل . ۳ - ( صفت )بی اطلاع بی علم ۴ - بی ترتیب بی نظم .

فرهنگ معین

(رَ ) [ فا - ع . ] ۱ - (ق مر. ) بدون ارتباط ، بی رابطه . ۲ - بی اساس ، مهمل .

لغت نامه دهخدا

بیربط. [ رَ ]( ص مرکب ) ( از: بی + ربط ) بی پیوستگی و ارتباط. که ربط ندارد. که منظم و منتسق نیست. || بی ترتیب. بی نظم. ( آنندراج ): سخن بیربط گفتن ؛ سخنان نامنظم و غیرمنسجم گفتن. پرت و پلا گفتن. رجوع به ربط شود.

فرهنگ عمید

۱. بی ارتباط، بی رابطه.
۲. بی نظم وترتیب.
۳. بی اساس و مهمل.

پیشنهاد کاربران

بی پی ، بی بنیاد ، بی ریشه ، ناپیوند ، اپی

s. th that do not relative with a subject

بی مورد


کلمات دیگر: