کلمه جو
صفحه اصلی

کربه

فارسی به انگلیسی

bamboo

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خان. کوچک کلبه . ۲ - حجره دکان .
رستنی و گیاهی که آنرا خورند و به عربی حلف گویند. با نی بوریا

لغت نامه دهخدا

کربه. [ ک َ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) مرغی است که آن را سبزک می گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کلاغ سبز. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سبزک شود. || بمعنی وزغه و چلپاسه هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ). چلپاسه زهردار. سام ابرص. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چلپاسه ، کرباسو و کرباسه شود.

کربه. [ ک ُ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) دکان. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کلبه. کربق. ( فرهنگ فارسی معین ) :
هم از بامدادان در کربه بست
به از سود و سرمایه دادن ز دست.
سعدی ( از فرهنگ سروری ).
رجوع به کلبه ، کربج و کربق شود.

کربه. [ ک ُ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاهی مأکول. ( ناظم الاطباء ). || نی بوریا. ( فرهنگ فارسی معین ). در فهرست مخزن الادویه آمده «کربه به فارسی نباتی است که آن را به عربی حلفا نامند». ظاهراً به این معنی مصحف کرته است. در منتهی الارب آمده «حلفاء کحمراء و حلف محرکه گیاه دوخ » و دوخ علفی است پهن و بلند که از آن حصیر بافند و «کرته اسم اسل است به فارسی و آن نباتی است آجامی که از آن حصیر سازند». ( فهرست مخزن الادویه ) ( حاشیه برهان چ معین ).

کربه . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) مرغی است که آن را سبزک می گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کلاغ سبز. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سبزک شود. || بمعنی وزغه و چلپاسه هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). چلپاسه ٔ زهردار. سام ابرص . (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه ، کرباسو و کرباسه شود.


کربه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) دکان . (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلبه . کربق . (فرهنگ فارسی معین ) :
هم از بامدادان در کربه بست
به از سود و سرمایه دادن ز دست .

سعدی (از فرهنگ سروری ).


رجوع به کلبه ، کربج و کربق شود.

کربه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی مأکول . (ناظم الاطباء). || نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین ). در فهرست مخزن الادویه آمده «کربه به فارسی نباتی است که آن را به عربی حلفا نامند». ظاهراً به این معنی مصحف کرته است . در منتهی الارب آمده «حلفاء کحمراء و حلف محرکه گیاه دوخ » و دوخ علفی است پهن و بلند که از آن حصیر بافند و «کرته اسم اسل است به فارسی و آن نباتی است آجامی که از آن حصیر سازند». (فهرست مخزن الادویه ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ).


کربة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) جای رفتن آب در وادی و آب راهه ٔ آن . ج ، کِراب . || و فی المثل :الکراب علی البقر و یقال الکلاب علی البقر؛ یضرب فی تخلیة المرء و صناعته و معناه خل المرء و صناعته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کراب شود.


کربة. [ ک َ رَ ب َ ] (ع اِ) چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب ). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است . ج ، کَرب . (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است . (ناظم الاطباء).


کربة. [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) لقب محمودبن سلیمان قاضی بلخ است . (منتهی الارب ).


کربة. [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) اندوه دم گیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، کُرَب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


پیشنهاد کاربران

وسیله ای فلزی که برای اگاه کردن افراد درون خانه به ر میره
البته میشه گفت همون زنگ ها ی قدیمی

کار نیک ، انجام تکالیف مذهبی ، کاربغ : وظیفه نسبت به خدا انجام دادن


کلمات دیگر: