کلمه جو
صفحه اصلی

محکوم شدن


مترادف محکوم شدن : بزه کار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ، مقهور شدن ، مجبور شدن

متضاد محکوم شدن : حاکم شدن، پیروز شدن

فارسی به انگلیسی

to be condemned, to be adjudged (to pay a sum), to lose thecase


get


get, to be condemned, to be adjudged (to pay a sum), to lose thecase

فارسی به عربی

ادن

مترادف و متضاد

بزه‌کار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ≠ حاکم شدن


condemn (فعل)
محکوم کردن، محکوم شدن، تقبیح کردن

۱. بزهکار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ≠ حاکم شدن
۲. مقهور شدن ≠ پیروز شدن
۳. مجبور شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فرمانبردار شدن : پس حواس چیره محکوم تو شد چون خرد سالار و مخدوم تو شد . ( مثنوی ) ۲ - مغلوب شدن ( در مناظره و غیره ) . ۳ - مغلوب شدن در دادگاه .

پیشنهاد کاربران

To be convicted

sentence
I was sentenced :محکوم شدم


کلمات دیگر: