(صفت ) مونث ولی : ( هفت تنان ... بنظر ولی. مذکوره در آمده ... )
ولیه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( ولیة ) ولیة. [ وَ لی ی َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث ولی. ( اقرب الموارد ). رجوع به ولی ( از ع ، ص ، اِ ) شود. || پشم آگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). برذعة. ( اقرب الموارد ). پالان خر و اسب. ( غیاث اللغات از شرح نصاب ). || توشه ای که زن جهت مهمانی فرودآینده مهیا کند. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، ولایا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، وَلیّات. ( از اقرب الموارد ). || نزدیک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): دار ولیة؛ سرای نزدیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به استعاره بر سفینه و کشتی اطلاق گردد. ( اقرب الموارد ).
ولیة. [ وَ لی ی َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث ولی . (اقرب الموارد). رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود. || پشم آگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). برذعة. (اقرب الموارد). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات از شرح نصاب ). || توشه ای که زن جهت مهمانی فرودآینده مهیا کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، ولایا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وَلیّات . (از اقرب الموارد). || نزدیک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): دار ولیة؛ سرای نزدیک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به استعاره بر سفینه و کشتی اطلاق گردد. (اقرب الموارد).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَلِیِّهِ: خونخواهش - سرپرست و اداره کننده ی امورش (ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است ، مثلا ولی صغیر یا مجنون یا سفیه ، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان را به عهده دارد. این معنای اصلی کلمه ولایت است ، ولی در مورد حب نیز استعمال شده ، و به تدری...
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)
ولی (۲۳۱ بار)
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)
ولی (۲۳۱ بار)
wikialkb: وَلِیّه
کلمات دیگر: