کلمه جو
صفحه اصلی

تبیع

فرهنگ فارسی

ابن سلیمان ابی العدبس محدث است .

لغت نامه دهخدا

تبیع. [ ت َ ] (ع اِ) گوساله را گویند. مؤنث : تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوة گوید: تبیع نرینه بچه ٔ گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است . بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دوسالگی گردیده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، تباع و تبائع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): بچه ٔ گاو وچون از مادر بزمین آید عجل ، پس تبیع تا آنگاه که هشت ماهه شود. (تاریخ قم ص 178). از سی گاو، تبیعی یا جزعی یا تبیعه ای یا جزعه ای بدهد... و چون به شصت رسد دو تبیع یا دو جزع یا دو جزعه بدهد. (تاریخ قم ص 175). || آنکه شاخ و گوش وی برابر باشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


تبیع. [ ت َ ] (ع ص ، اِ) ناصر.(اقرب الموارد) (قطر المحیط). مددکار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که ترا بر وی مال باشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که شخص را بر وی مال باشد. (ناظم الاطباء).یا کسی که او را بر تو مال باشد. (از قطر المحیط). || تابع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). پس رو. (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قال اﷲ تعالی : ثم لاتجدوا لکم به علینا تبیعاً ؛ ای ثائراً و لاطالبا .(منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوساله ای که در نخستین سال حیات باشد. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مؤنث : تبیعة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گاو یکساله . (غیاث اللغات ).


تبیع. [ ت َ ] (ع مص ) مصدر تبَع. (اقرب الموارد).


تبیع. [ ت َ / ت ُ ب َ ] (اِخ ) نام پدر حارث رعینی صحابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


تبیع. [ ت ُ ب َ ] (اِخ ) ابن سلیمان ابی العدبس . محدث است . (منتهی الارب ).


تبیع. [ ت ُ ب َ ] (اِخ ) نام ابوحمیربن عامرحمیری پسر زن کعب احبار. (منتهی الارب ). صاحب اصابه در قسم مخضرمین گفته است : وی زمان جاهلیت را درک کرده است و خلیفه وی را در طبقه ٔ نخستین از اهل شام یادکرده و ابوبکر بغدادی او را در طبقه ٔ علیا از اهل حمص که پس از صحابه بوده اند آورده و گفته است : پیغمبر(ص ) بر او اسلام عرضه کرد و وی اسلام نیاورد تا پیامبر درگذشت آنگاه در زمان خلافت ابوبکر اسلام آورد و ابن یونس گوید: وی بسال 101 هَ . ق . در اسکندریه درگذشت . (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 82).


تبیع. [ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) ناصر.( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). مددکار. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کسی که ترا بر وی مال باشد. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسی که شخص را بر وی مال باشد. ( ناظم الاطباء ).یا کسی که او را بر تو مال باشد. ( از قطر المحیط ). || تابع. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). پس رو. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || قال اﷲ تعالی : ثم لاتجدوا لکم به علینا تبیعاً ؛ ای ثائراً و لاطالبا .( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گوساله ای که در نخستین سال حیات باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ). گوساله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مؤنث : تبیعة. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گاو یکساله. ( غیاث اللغات ).

تبیع. [ ت َ ] ( ع اِ ) گوساله را گویند. مؤنث : تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوة گوید: تبیع نرینه بچه گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است. بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دوسالگی گردیده باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ج ، تباع و تبائع. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): بچه گاو وچون از مادر بزمین آید عجل ، پس تبیع تا آنگاه که هشت ماهه شود. ( تاریخ قم ص 178 ). از سی گاو، تبیعی یا جزعی یا تبیعه ای یا جزعه ای بدهد... و چون به شصت رسد دو تبیع یا دو جزع یا دو جزعه بدهد. ( تاریخ قم ص 175 ). || آنکه شاخ و گوش وی برابر باشد. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

تبیع. [ ت َ ] ( ع مص ) مصدر تبَع. ( اقرب الموارد ).

تبیع. [ ت َ / ت ُ ب َ ] ( اِخ ) نام پدر حارث رعینی صحابی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

تبیع. [ ت ُ ب َ ] ( اِخ ) نام ابوحمیربن عامرحمیری پسر زن کعب احبار. ( منتهی الارب ). صاحب اصابه در قسم مخضرمین گفته است : وی زمان جاهلیت را درک کرده است و خلیفه وی را در طبقه نخستین از اهل شام یادکرده و ابوبکر بغدادی او را در طبقه علیا از اهل حمص که پس از صحابه بوده اند آورده و گفته است : پیغمبر( ص ) بر او اسلام عرضه کرد و وی اسلام نیاورد تا پیامبر درگذشت آنگاه در زمان خلافت ابوبکر اسلام آورد و ابن یونس گوید: وی بسال 101 هَ. ق. در اسکندریه درگذشت. ( حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ج 1 ص 82 ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبیع (ابهام زدایی). تبیع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا در اسم برای اشخاص ذیل باشد: • تبیع (گوساله)، گوساله یک ساله • تبیع بن عامر حمیری، تُبَیع بن عامر حِمْیَری (ابو عامرِ حِمْصی)، محدّث قرن اول
...


کلمات دیگر: