خضد. [ خ َ ] ( ع مص ) شکستن چوب اعم از آنکه خشک باشد یا تر، بنوعی که از هم جدا نگردد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || خمانیدن شتر و دوتا کردن گردن شتر دیگر را. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خضد البعیر عنق آخر. ( منتهی الارب ). || خشودن درخت را و بریدن آنرا. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : خضد الشجر. || سخت خوردن. نیک خوردن. || بریدن و خائیدن چیز تری را چون خیار و گزر و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || پیراستن خیار. ( تاج المصادر بیهقی ). || کروچ کروچ خوردن. خِرِپ خِرِپ خوردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خضد. [ خ َ ض َ ] ( ع اِ ) باریکی میوه ها و غنچگی آنها. || دردی مر اعضا را کمتر از شکستگی. || آنچه از چوب تر خشوده باشند و یا از درخت شکسته باشد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || ضعف و سستی در گیاه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || یک نوع گیاهی است. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ) ( از مهذب الاسماء ).
خضد. [ خ َ ض ِ ] ( ع ص ) درمانده از ایستادن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).