کلمه جو
صفحه اصلی

خطء

لغت نامه دهخدا

خطء. [ خ َ ] ( ع مص ) کف انداختن دیگ. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خطأت القدر بزبدها خطء. ( منتهی الارب ). || ( ص ) ناراست. ضد صواب. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خطء. [ خ ِ ] ( ع مص ) گناه کردن بقصد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس )( از لسان العرب ). || گناه کردن. منه : خطی ٔفی ذنبه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بدون قصد. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) گناه بعمد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خطء. [ خ َ ] (ع مص ) کف انداختن دیگ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خطأت القدر بزبدها خطء. (منتهی الارب ). || (ص ) ناراست . ضد صواب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


خطء. [ خ ِ ] (ع مص ) گناه کردن بقصد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس )(از لسان العرب ). || گناه کردن . منه : خطی ٔفی ذنبه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بدون قصد. (منتهی الارب ). || (اِ) گناه بعمد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۲(بار)


کلمات دیگر: