کلمه جو
صفحه اصلی

حداه

فرهنگ فارسی

تبر تیشه پیکان تیر

لغت نامه دهخدا

حداه . [ ح َ ] (ع اِ) یکی حداء. و رجوع به حداة شود.


حداة. [ ح َ ] (ع اِ) تبرتیشه . (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). تَوَر دوسر. (مهذب الاسماء). ج ، حداء.


( حداة ) حداة. [ ح َ ] ( ع اِ ) تبرتیشه. ( دستور اللغه ادیب نطنزی ). تَوَر دوسر. ( مهذب الاسماء ). ج ، حداء.
حداه. [ ح َ ] ( ع اِ ) یکی حداء. و رجوع به حداة شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حدأة. حدأة پرنده ای شکاری است. از آن به مناسبت در باب حج، تجارت و اطعمه و اشربه نام برده‏اند.
حدأة از پرندگان وحشی حرام گوشت است. پرتاب کردن سنگ و مانند آن به سوی حدأة برای محرم جایز است؛ هرچند منجرّ به کشته شدن آن گردد؛ لیکن در اینکه کشتن آن جایز است یا نه، اختلاف است؛ امّا در هر صورت کفاره ندارد. در جواز خرید و فروش حدأة اختلاف است.

[ویکی فقه] حدأة پرنده ای شکاری است. از آن به مناسبت در باب حج، تجارت و اطعمه و اشربه نام برده‏اند.
حدأة از پرندگان وحشی حرام گوشت است.
پرتاب کردن سنگ و مانند آن به سوی حدأة برای محرم جایز است؛ هرچند منجرّ به کشته شدن آن گردد؛ لیکن در اینکه کشتن آن جایز است یا نه، اختلاف است؛ امّا در هر صورت کفاره ندارد. در جواز خرید و فروش حدأة اختلاف است.



کلمات دیگر: