تغلبی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تغلبی . [ ت َ ل َ / ل ِ ی ی ] (ص نسبی ) نسبت به قبیله ٔ تغلب . (منتهی الارب ). منسوب به قبیله ٔتغلب . (ناظم الاطباء). تَغلَبی جهت استیحاش از دو کسره با یای نسبت و گاهی بکسر هم آید. (منتهی الارب ). منسوب است به تغلب که قبیله ٔ معروفی است . (سمعانی ).
تغلبی . [ ت َ ل َ ] (اِخ )حافظ ابویاسر عماربن رجاء التغلبی استرابادی که در سال 267 هَ .ق . در گرگان درگذشت . او راست : المسند فی الحدیث . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 779).
تغلبی. [ ت َ ل َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن حمدان. یکی از امرای دوران المقتدر عباسی در دیار ربیعه ولایت یافت ولی این امر چندان دوام نداشت چه بزودی درگذشت. ( 308 هَ. ق. / 920 م. ) وی مردی شجاع و نیکوسیرت بود. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 12 ).
تغلبی. [ ت َ ل َ ] ( اِخ )حافظ ابویاسر عماربن رجاء التغلبی استرابادی که در سال 267 هَ.ق. در گرگان درگذشت. او راست : المسند فی الحدیث. ( از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 779 ).
تغلبی. [ ت َ ل َ ] ( اِخ ) محمدبن الحارث. از اطرافیان فتح بن خاقان و کتاب اخلاق الملوک از اوست. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تغلبی . [ ت َ ل َ ] (اِخ ) ابراهیم بن حمدان . یکی از امرای دوران المقتدر عباسی در دیار ربیعه ولایت یافت ولی این امر چندان دوام نداشت چه بزودی درگذشت . (308 هَ . ق . / 920 م .) وی مردی شجاع و نیکوسیرت بود. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 12).
تغلبی . [ ت َ ل َ ] (اِخ ) محمدبن الحارث . از اطرافیان فتح بن خاقان و کتاب اخلاق الملوک از اوست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
دانشنامه اسلامی
...