یادگیری همیارانه یک وضعیت است که در آن دو یا چند نفر تلاش می کنند تا مفهومی را با یکدیگر یاد بگیرند بر خلاف یادگیری فردی، در یادگیری همیارانه افراد بر منابع و مهارت های یکدیگر سرمایه گذاری می کنند. (از یکدیگر برای اطلاعات، ارزیابی عقاید یکدیگر، نظارت بر کار یکدیگر و غیره استفاده می کنند). به طور خاص، یادگیری همیارانه مبتنی بر مدلی است که بر اساس آن دانش را می توان در یک جمع ایجاد کرد بطوریکه اعضای آن جمع با به اشتراک گذاشتن تجربیات خود و ایفای نقش های نامتقارن در تعامل با یکدیگر هستند یادگیری همیارانه به متدولوژی ها و محیط هایی اشاره دارد که در آن دانش آموزان در معرض یک تکلیف مشترک قرار می گیرند و هر فرد باید در این نوع یادگیری در یک مکالمه چهره به چهره نسبت به تکلیف ارائه شده پاسخگو باشند همچنین اینکار می تواند با گفتگوهای کامپیوتری (انجمنهای آنلاین، اتاق های گفتگو، و غیره) انجام شود برای بررسی فرایندهای یادگیری، روش آنالیز گفتگوها و تحلیل آماری مباحثات بکار می رود به طور کلی، یادگیری همیارانه زمانی اتفاق می افتد که گروهی از دانش آموزان برای درک یک مفهوم یا پیدا کردن راه حلی برای ساخت یک محصول از یادگیری خود با هم کار می کنند. علاوه بر این، یادگیری همیارانه رابطهٔ سنتی دانش آموز و معلم را در کلاس درس دوباره تعریف می کند. فعالیت های یادگیری همیارانه می تواند شامل نوشتن مشارکتی، پروژه های گروهی، حل مسائل مشترک، مناظره، تیم های مطالعه و فعالیت های دیگر باشد. این رویکرد نزدیک به یادگیری مشارکتی است.
یادگیری همیارانه، ریشه در مفهوم یادگیری لئو ویگوتسکی به نام منطقه مجاور رشد دارد. به طور معمول، تکالیفی وجود دارد که یادگیرندگان یا قادر به انجام آن هستند ویا قادر به انجامش نیستند. بین این دو وضعیت، منطقه مجاور رشد است. در این منطقه، مجموعه ای از مهارت های لازم برای رشد یادگیری به یادگیرنده، توسط یک راهنما ارائه می شود. در تعریف ویگوتسکی از منطقه مجاور رشد، اهمیت یادگیری از طریق ارتباطات و تعاملات با دیگران، (نه فقط از طریق کار انفرادی) برجسته می شود. این راه را برای ایده های یادگیری گروهی، که یکی از آن ها یادگیری همیارانه است، هموار ساخته است. یادگیری همیارانه در دستیابی به تفکر انتقادی بسیار مهم است. طبق نظر (Gokhale (1995، افراد می توانند اطلاعات بیشتری و سطوح بالاتری از یادگیری را، هنگام کار در یک گروه، نسبت به وضعیت انفرادی بدست بیاورند، این امر درهر دو مورد تسهیل کننده دانش، (یعنی مربیان) و یاد گیرندگان دانش، (یعنی دانش آموزان) کاربرد دارد. به عنوان مثال، در جوامع بومی از آمریکا، یادگیری همیارانه رخ می دهد، زیرا ا فرادی که در فرایند یادگیری هستند همگی در یک سطح هستند بدین معنی که کودکان و بزرگسالان دراین فرایند برابر هستند
در تعریف تفاوت بین یادگیری همیارانه و مشارکتی، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی معتقدند که با وجود شباهت دارای تفاوت هایی نیز هستند، در حالی که هر دو مدل از تقسیم کار استفاده می کنند، یادگیری همیارانه نیازمند تعامل متقابل همهٔ شرکت کنندگان و تلاش هماهنگ برای حل مسئله است در حالیکه یادگیری مشارکتی مستلزم داشتن مسئولیت برای یک بخش خاص و سپس هماهنگ سازی بخش های مربوطه با هم است. یکی دیگر از تفاوت های اظهار شده این است که یادگیری مشارکتی به طور معمول برای کودکان مورد استفاده قرار می گیرد، زیرا برای درک مبانی دانش مورد استفاده قرار می گیرد، در حالیکه یادگیری همیارانه برای دانشجویان دانشگاه بکار می رود، زیرا برای آموزش غیر پایه ای از یادگیری استفاده می شود. نظر دیگری برای تفاوت میان یادگیری مشارکتی و همیارانه این است که که یادگیری مشارکتی، فلسفه تعامل است در حالیکه که یادگیری همیارانه ساختار تعامل است. با این حال، بسیاری از روانشناسان، یادگیری همیارانه و یادگیری مشارکتی را مشابه تعریف کرده اند. هر دونوع یادگیری، یک مکانیسم یادگیری گروهی برای یادگیرندگان است که به منظور به دست آوردن مجموعه ای از مهارت ها یا دانش، بکار می روند.
اغلب، یادگیری همیارانه که به عنوان اصطلاح کلیدی برای انواع رویکرد در آموزش استفاده می شود، به معنی تلاش مشترک فکری دانش آموزان با یکدیگر ویا دانش آموزان و معلمان، بوسیلهٔ در گیر کردن آن ها در فعالیت های یادگیری متقابل است بسیاری از این یافته ها برای کمک به یادگیری مؤثر دانش آموزان مورد استفاده قرار می گیرد. این نوع رویکرد کارآمد تر از یادگیری دانش آموزان به طور مستقل است. برخی نتایج مثبت از فعالیت های یادگیری همیارانه این است که، دانش آموزان می توانند با تعامل با یکدیگر و اطمینان از این که همه درک می کنند، بیشتر یاد بگیرند، دانش آموزان اطلاعات بیشتری را از بحث های متفکرانه بدست می آورند، و با همکاری با یکدیگر در مورد یادگیری، رفتار مثبت تری خواهند دارند. تشویق به یادگیری همیارانه می تواند به بهبود محیط یادگیری در آموزش عالی کمک کند. Kenneth Bruffee یک تحلیل نظری در مورد وضعیت تحصیلات عالی در آمریکا انجام داد. Bruffee، تعریف مجدد یادگیری همیارانه در دانشگاه ها را هدف قرار داد. فعالیت های متقابل، بیشتر به دانش آموزان کمک می کند تا در فعالیت ها بیشتر درگیر باشند و یادگیرندگان متفکر تری شوند و به آن ها آموزش می دهد که به دست آوردن دانش یک فعالیت اشتراکی و اجتماعی است. در مقایسه با شیوه های سنتی تر که در آن دانش آموزان در شرایط نبود تعامل، اطلاعات را تنها از معلم دریافت می کردند، یادگیری مشارکتی و یادگیری مسئله محور، تعامل دانش آموزان و حفظ اساس کلاس درس را بهبود دادند. یک فراتحلیل، مقایسه ای را بین کار گروهی کوچک از افراد با کار انفرادی در طول دوازده سال تحصیلی و کلاس های کالج انجام داد. این تجزیه وتحلیل نشان داد که دستاورد دانش آموزانی که در گروه های کوچک کار می کنند، در مقایسه با دانش آموزانی که به صورت انفرادی کار می کنند، به میزان قابل توجهی بیشتر بوده و گروه های بهینه برای یادگیری، از سه یا چهار دانش آموز تشکیل شده است. بدین ترتیب که دانش آموزان با توانایی کمتر در گروه های در هم آمیخته بهترین کارایی را دارند و دانش آموزان با توانایی متوسط در گروه های همگن بهترین کار را می توانند ارائه دهند. برای دانش آموزان با توانایی بالاتر، سطح توانایی گروه ها هیچ تفاوتی نداشت. در بیش از ۴۰ مورد مطالعه در طول مدت ابتدایی، متوسطه و دبیرستان و کلاس های انگلیسی، نشان داده شده که شیوه های یادگیری مبتنی بر بحث، باعث بهبود درک مطلب و مهارت تفکر انتقادی در دانش آموزان ورای زمینه های قومی و اجتماعی و اقتصادی ایشان می شود. حتی مباحثی که به طور خلاصه به مدت ده دقیقه با سه شرکت کننده طول می کشد، درک دانش آموز را در مورد شخصیت ها و اتفاقات کلیدی داستان، بهبود می بخشد.
یادگیری همیارانه، ریشه در مفهوم یادگیری لئو ویگوتسکی به نام منطقه مجاور رشد دارد. به طور معمول، تکالیفی وجود دارد که یادگیرندگان یا قادر به انجام آن هستند ویا قادر به انجامش نیستند. بین این دو وضعیت، منطقه مجاور رشد است. در این منطقه، مجموعه ای از مهارت های لازم برای رشد یادگیری به یادگیرنده، توسط یک راهنما ارائه می شود. در تعریف ویگوتسکی از منطقه مجاور رشد، اهمیت یادگیری از طریق ارتباطات و تعاملات با دیگران، (نه فقط از طریق کار انفرادی) برجسته می شود. این راه را برای ایده های یادگیری گروهی، که یکی از آن ها یادگیری همیارانه است، هموار ساخته است. یادگیری همیارانه در دستیابی به تفکر انتقادی بسیار مهم است. طبق نظر (Gokhale (1995، افراد می توانند اطلاعات بیشتری و سطوح بالاتری از یادگیری را، هنگام کار در یک گروه، نسبت به وضعیت انفرادی بدست بیاورند، این امر درهر دو مورد تسهیل کننده دانش، (یعنی مربیان) و یاد گیرندگان دانش، (یعنی دانش آموزان) کاربرد دارد. به عنوان مثال، در جوامع بومی از آمریکا، یادگیری همیارانه رخ می دهد، زیرا ا فرادی که در فرایند یادگیری هستند همگی در یک سطح هستند بدین معنی که کودکان و بزرگسالان دراین فرایند برابر هستند
در تعریف تفاوت بین یادگیری همیارانه و مشارکتی، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی معتقدند که با وجود شباهت دارای تفاوت هایی نیز هستند، در حالی که هر دو مدل از تقسیم کار استفاده می کنند، یادگیری همیارانه نیازمند تعامل متقابل همهٔ شرکت کنندگان و تلاش هماهنگ برای حل مسئله است در حالیکه یادگیری مشارکتی مستلزم داشتن مسئولیت برای یک بخش خاص و سپس هماهنگ سازی بخش های مربوطه با هم است. یکی دیگر از تفاوت های اظهار شده این است که یادگیری مشارکتی به طور معمول برای کودکان مورد استفاده قرار می گیرد، زیرا برای درک مبانی دانش مورد استفاده قرار می گیرد، در حالیکه یادگیری همیارانه برای دانشجویان دانشگاه بکار می رود، زیرا برای آموزش غیر پایه ای از یادگیری استفاده می شود. نظر دیگری برای تفاوت میان یادگیری مشارکتی و همیارانه این است که که یادگیری مشارکتی، فلسفه تعامل است در حالیکه که یادگیری همیارانه ساختار تعامل است. با این حال، بسیاری از روانشناسان، یادگیری همیارانه و یادگیری مشارکتی را مشابه تعریف کرده اند. هر دونوع یادگیری، یک مکانیسم یادگیری گروهی برای یادگیرندگان است که به منظور به دست آوردن مجموعه ای از مهارت ها یا دانش، بکار می روند.
اغلب، یادگیری همیارانه که به عنوان اصطلاح کلیدی برای انواع رویکرد در آموزش استفاده می شود، به معنی تلاش مشترک فکری دانش آموزان با یکدیگر ویا دانش آموزان و معلمان، بوسیلهٔ در گیر کردن آن ها در فعالیت های یادگیری متقابل است بسیاری از این یافته ها برای کمک به یادگیری مؤثر دانش آموزان مورد استفاده قرار می گیرد. این نوع رویکرد کارآمد تر از یادگیری دانش آموزان به طور مستقل است. برخی نتایج مثبت از فعالیت های یادگیری همیارانه این است که، دانش آموزان می توانند با تعامل با یکدیگر و اطمینان از این که همه درک می کنند، بیشتر یاد بگیرند، دانش آموزان اطلاعات بیشتری را از بحث های متفکرانه بدست می آورند، و با همکاری با یکدیگر در مورد یادگیری، رفتار مثبت تری خواهند دارند. تشویق به یادگیری همیارانه می تواند به بهبود محیط یادگیری در آموزش عالی کمک کند. Kenneth Bruffee یک تحلیل نظری در مورد وضعیت تحصیلات عالی در آمریکا انجام داد. Bruffee، تعریف مجدد یادگیری همیارانه در دانشگاه ها را هدف قرار داد. فعالیت های متقابل، بیشتر به دانش آموزان کمک می کند تا در فعالیت ها بیشتر درگیر باشند و یادگیرندگان متفکر تری شوند و به آن ها آموزش می دهد که به دست آوردن دانش یک فعالیت اشتراکی و اجتماعی است. در مقایسه با شیوه های سنتی تر که در آن دانش آموزان در شرایط نبود تعامل، اطلاعات را تنها از معلم دریافت می کردند، یادگیری مشارکتی و یادگیری مسئله محور، تعامل دانش آموزان و حفظ اساس کلاس درس را بهبود دادند. یک فراتحلیل، مقایسه ای را بین کار گروهی کوچک از افراد با کار انفرادی در طول دوازده سال تحصیلی و کلاس های کالج انجام داد. این تجزیه وتحلیل نشان داد که دستاورد دانش آموزانی که در گروه های کوچک کار می کنند، در مقایسه با دانش آموزانی که به صورت انفرادی کار می کنند، به میزان قابل توجهی بیشتر بوده و گروه های بهینه برای یادگیری، از سه یا چهار دانش آموز تشکیل شده است. بدین ترتیب که دانش آموزان با توانایی کمتر در گروه های در هم آمیخته بهترین کارایی را دارند و دانش آموزان با توانایی متوسط در گروه های همگن بهترین کار را می توانند ارائه دهند. برای دانش آموزان با توانایی بالاتر، سطح توانایی گروه ها هیچ تفاوتی نداشت. در بیش از ۴۰ مورد مطالعه در طول مدت ابتدایی، متوسطه و دبیرستان و کلاس های انگلیسی، نشان داده شده که شیوه های یادگیری مبتنی بر بحث، باعث بهبود درک مطلب و مهارت تفکر انتقادی در دانش آموزان ورای زمینه های قومی و اجتماعی و اقتصادی ایشان می شود. حتی مباحثی که به طور خلاصه به مدت ده دقیقه با سه شرکت کننده طول می کشد، درک دانش آموز را در مورد شخصیت ها و اتفاقات کلیدی داستان، بهبود می بخشد.
wiki: یادگیری همیارانه