اِبْن ِ رَشیق ، ابوعلى حسن بن رشیق قیروانى ( 390 - ذیقعدة 456ق /1000 - 1064م ) ، شاعر، ادیب ، ناقدِ عصر ملوک ِ صنهاجه در مغرب . پدرش رشیق ، رومى الاصل و از بردگان آزاد شدة قبیله اَزْد بود ( یاقوت ، 8/110 - 112 ) که در محمدیه ( مسیله ) از شهرهای مغرب به شغل زرگری ( صیاغت ) مشغول بود ( قفطى ، 1/298 ) . ابن رشیق در مسیله متولد شد و دروان کودکى را در زادگاه خود گذراند ( ابن بسام ، 2 ( 4 ) /597 ) و تحت نظر پدر فنون زرگری را آموخت و به تحصیل شعر و ادب نیز همت گماشت و به زودی استعداد خود را در این زمینه آشکار ساخت تا آنجا که قبل از رسیدن به سن بلوغ به سروردن شعر پرداخت ( قفطى ، همانجا ) . وی پس از فراگیری مقدمات علوم به قصد شرکت در مجالس اهل ِ علم در 406ق زادگاه خود را به قصد قیروان مرکز حکومت صنهاجه ترک کرد ( ابن بسام ، همانجا؛ یاقوت ، 8/112 ) . او در قیروان که آن روز مهد علم و ادب بود ( یاقوت ، 19/37 ) مرحلة نوینى از زندگى علمى خود را با شرکت در محافل ادبى و حلقات درس کسانى چون ابوعبدالله بن جعفر قَزّاز ( یاقوت ، 8/111 ) و عبدالکریم بن ابراهیم نَهْشَلى ( سلامه ، 26 - 27؛ عباس ، 440 ) و دیگر مشاهیر علم و ادب قیروان ، آغاز کرد. ورود او به قیروان مصادف با مرگ بادیس سومین امیر زیری ( حک 386 - 406ق /996 - 1015م ) و انتقال حکومت به پسرش معز که در آن هنگام 8 سال بیشتر نداشت ، گردید. ابن رشیق که در این هنگام شهرتى یافته و در زمرة شعرا و ادبای قیروان درآمده بود، با ایجاد روابط دوستانه با رجال ِ حکومتى و مخصوصاً ابن ابى رجال ( ه م ) که در آن زمان نیابت ادارة امور قیروان را از طرف معز و همچنین ریاست دیوان او را بر عهده داشت ، راه ورود خود را به دربار معز هموار کرد ( نک: ابن رشیق ، العمدة، 1/15 - 16؛ حاجری ، 60 - 61؛ سراج ، 1 ( 1 ) /278 ) .
ابن رشیق در دربار معز بن بادیس : در اواخر سد´ 4 و اوایل سدة 5ق شیرازة دولت اموی از هم پاشیده شده و هر یک از امرا و حکام در گوشه و کنار سرزمین اندلس و مغرب کشور مستقل کوچکى که گاه از حدّ یک شهر درنمى گذشت ، تشکیل داده بودند ( نک: ابن خلدون ، مقدمة، 229، 292 - 293؛ مراکشى ، 70 ) . این دولتهای کوچک آن چنان بى مقدار بودند که ابن رشیق خلیفگان آنها را که خود را به القاب خلفای بغداد ملقب مى کردند، به باد تمسخر گرفت ( نک: ابن بسام ، 1 ( 4 ) /171 - 172 ) ، اما به رغم ضعف سیاسى ، این روزگار را باید عصر شکوفایى علم و ادب در مغرب و اندلس دانست ؛ چه ، امرا و حکام در جذب شعرا و مشاهیر ادبا به دربار خود بر یکدیگر پیشى جسته و در بخشش هدایا و صلات به اهل علم و ادب با هم در رقابت بودند ( سلامه ، 12 ) و ابن بادیس یکى از این حامیان و مدافعان شعر و ادب بود. یاقوت ( 19/37 ) در وصف دربار او گوید که پیش از او در هیچ بارگاهى جز بارگاه صاحب بن عباد اینهمه ادیب و شاعر و عالِم گرد نیامده بود.
ابن بادیس که نبوغ و استعداد ابن رشیق را در شعر و ادب دریافته و مدایحش را سخت پسندیده بود، او را از جملة ندیمان خاص خود گردانید و امور دیوانى را نیز به او سپرد ( سراج ، 1 ( 1 ) /278؛ ابن خلدون ، العبر، 1 ( 5 ) /1059؛ قفطى ، 1/300؛ سلامه ، 13؛ ابن رشیق ، دیوان ، 177 ) و به گفته ای ( 2 EI ) او را در دارالانشای امرای زیری نیز به خدمت گماشت . زمان ورود او به دربار ابن بادیس دقیقاً معلوم نیست ، اما از قصیده ای که در 410ق در مدح او سروده ( یاقوت ، 8/112 ) حدود زمانى ارتباطش با دربار وی روشن مى گردد. همزمان با ابن رشیق ، ابن شرف قیروانى ( ه م ) نیز به دربار ابن بادیس راه یافت ( قفطى ، 1/301 ) و پس از چندی بین آن دو رقابتهایى که عموماً بین شعرای دربار معمول است ، به وجود آمد و کم کم مبدل به خصومت شدید شد و آثار آن در قالب هجوهای زشت و گزنده نمودار گردید ( نک: فیروزآبادی ، 58 - 59 ) تا آنجا که دامنة آن به خارج از دربار کشیده شده و هجوهایشان بر سر زبانها افتاد و یک بار دیگر خاطرة خصومت خوارزمى و بدیع الزمان همدانى در اذهان مردم تداعى شد ( نک: ابن بسام ، 1 ( 4 ) /171 - 172، 2 ( 4 ) /598؛ ابن خلکان ، 2/86 ) . در این کشاکش ابن بادیس نیز مانند خلیفگان و امیران بغداد همیشه با برتری دادن یکى از آن دو بر دیگری آتش اختلافات را دامن مى زد ( نک: یاقوت ، 19/37؛ ابن صیرفى ، 47 - 49 ) . در این مدت ابن رشیق چندین رساله در قالب هجو در ردّ ابن شرف نوشت ( نک: ابن شاکر، 3/359؛ قفطى ، 1/303 ) .
سقوط قیروان و ناکامى ابن رشیق : او در دربارِ معز در رفاه و آسایش و ثروتمندی ، به شیوة اشراف مى زیست و با مدایح و قصاید خود روزبه روز بر اعتبار و آوازة خویش مى افزود تا اینکه حوادث سیاسى چهرة دربار را دگرگون کرد، ابن بادیس در 435ق از طاعت خلیفة فاطمى مستنصر بالله ( 427 - 487ق ) سرباز زد و پرچم آنان را به نشانة عصیان به آتش کشید و از آن پس بفرمود به نام خلیفة عباسى القائم بأمرالله ( حک 422 - 467ق ) خطبه بخوانند و علویان را مورد اذیت و آزار و قتل عام قرار داد ( ابن اثیر، 9/294 - 295، 521 - 522؛ ابن خلکان ، 5/229 - 230 ) . به دنبال این امر مستنصر بالله در صدد انتقام برآمد و با تحریک او، قبایل بنى هلال قیروان را مورد حمله قرار دادند و پس از قتل و غارت و تخریب منازل ، شهر را به تصرف خود درآوردند. ابن بادیس مخفیانه به همراه عده ای از خواص خود و از جمله ابن رشیق به دربار پسرش تمیم بن معز که خود در 445ق او را به حکومت مهدیه گمارده بود، پناهنده شد ( ابن بسام ، 2 ( 4 ) /598؛ قفطى ، همانجا؛ نیفر، 1/52، 54؛ ابن دحیه ، 59 ) . ابن رشیق در آنجا به مدح تمیم پرداخت و در زمرة ندیمان او درآمد ( ابن بسام ، 2 ( 4 ) /598؛ ابن ابى دینار، 86؛ ابن رشیق ، العمدة، 1/231؛ ابن دحیه ، 58 ) ، اما اقامتش در دربار تمیم دیر نپایید و در اثر کدورتى که میان او و ابن بادیس برخاست ، مهدیه را به قصد صقلیه ترک کرد ( ابن بسام ، همانجا ) و در مازر رحل اقامت افکند و به خدمت امیر آنجا ابن مطکود درآمد. امیر از او استقبال کرد و بسیار گرامیش داشت . پس از چندی او را به عنوان معلم خود برگزید و کتاب العمدة و دیگر تصانیفش را نزد . . .
ابن رشیق در دربار معز بن بادیس : در اواخر سد´ 4 و اوایل سدة 5ق شیرازة دولت اموی از هم پاشیده شده و هر یک از امرا و حکام در گوشه و کنار سرزمین اندلس و مغرب کشور مستقل کوچکى که گاه از حدّ یک شهر درنمى گذشت ، تشکیل داده بودند ( نک: ابن خلدون ، مقدمة، 229، 292 - 293؛ مراکشى ، 70 ) . این دولتهای کوچک آن چنان بى مقدار بودند که ابن رشیق خلیفگان آنها را که خود را به القاب خلفای بغداد ملقب مى کردند، به باد تمسخر گرفت ( نک: ابن بسام ، 1 ( 4 ) /171 - 172 ) ، اما به رغم ضعف سیاسى ، این روزگار را باید عصر شکوفایى علم و ادب در مغرب و اندلس دانست ؛ چه ، امرا و حکام در جذب شعرا و مشاهیر ادبا به دربار خود بر یکدیگر پیشى جسته و در بخشش هدایا و صلات به اهل علم و ادب با هم در رقابت بودند ( سلامه ، 12 ) و ابن بادیس یکى از این حامیان و مدافعان شعر و ادب بود. یاقوت ( 19/37 ) در وصف دربار او گوید که پیش از او در هیچ بارگاهى جز بارگاه صاحب بن عباد اینهمه ادیب و شاعر و عالِم گرد نیامده بود.
ابن بادیس که نبوغ و استعداد ابن رشیق را در شعر و ادب دریافته و مدایحش را سخت پسندیده بود، او را از جملة ندیمان خاص خود گردانید و امور دیوانى را نیز به او سپرد ( سراج ، 1 ( 1 ) /278؛ ابن خلدون ، العبر، 1 ( 5 ) /1059؛ قفطى ، 1/300؛ سلامه ، 13؛ ابن رشیق ، دیوان ، 177 ) و به گفته ای ( 2 EI ) او را در دارالانشای امرای زیری نیز به خدمت گماشت . زمان ورود او به دربار ابن بادیس دقیقاً معلوم نیست ، اما از قصیده ای که در 410ق در مدح او سروده ( یاقوت ، 8/112 ) حدود زمانى ارتباطش با دربار وی روشن مى گردد. همزمان با ابن رشیق ، ابن شرف قیروانى ( ه م ) نیز به دربار ابن بادیس راه یافت ( قفطى ، 1/301 ) و پس از چندی بین آن دو رقابتهایى که عموماً بین شعرای دربار معمول است ، به وجود آمد و کم کم مبدل به خصومت شدید شد و آثار آن در قالب هجوهای زشت و گزنده نمودار گردید ( نک: فیروزآبادی ، 58 - 59 ) تا آنجا که دامنة آن به خارج از دربار کشیده شده و هجوهایشان بر سر زبانها افتاد و یک بار دیگر خاطرة خصومت خوارزمى و بدیع الزمان همدانى در اذهان مردم تداعى شد ( نک: ابن بسام ، 1 ( 4 ) /171 - 172، 2 ( 4 ) /598؛ ابن خلکان ، 2/86 ) . در این کشاکش ابن بادیس نیز مانند خلیفگان و امیران بغداد همیشه با برتری دادن یکى از آن دو بر دیگری آتش اختلافات را دامن مى زد ( نک: یاقوت ، 19/37؛ ابن صیرفى ، 47 - 49 ) . در این مدت ابن رشیق چندین رساله در قالب هجو در ردّ ابن شرف نوشت ( نک: ابن شاکر، 3/359؛ قفطى ، 1/303 ) .
سقوط قیروان و ناکامى ابن رشیق : او در دربارِ معز در رفاه و آسایش و ثروتمندی ، به شیوة اشراف مى زیست و با مدایح و قصاید خود روزبه روز بر اعتبار و آوازة خویش مى افزود تا اینکه حوادث سیاسى چهرة دربار را دگرگون کرد، ابن بادیس در 435ق از طاعت خلیفة فاطمى مستنصر بالله ( 427 - 487ق ) سرباز زد و پرچم آنان را به نشانة عصیان به آتش کشید و از آن پس بفرمود به نام خلیفة عباسى القائم بأمرالله ( حک 422 - 467ق ) خطبه بخوانند و علویان را مورد اذیت و آزار و قتل عام قرار داد ( ابن اثیر، 9/294 - 295، 521 - 522؛ ابن خلکان ، 5/229 - 230 ) . به دنبال این امر مستنصر بالله در صدد انتقام برآمد و با تحریک او، قبایل بنى هلال قیروان را مورد حمله قرار دادند و پس از قتل و غارت و تخریب منازل ، شهر را به تصرف خود درآوردند. ابن بادیس مخفیانه به همراه عده ای از خواص خود و از جمله ابن رشیق به دربار پسرش تمیم بن معز که خود در 445ق او را به حکومت مهدیه گمارده بود، پناهنده شد ( ابن بسام ، 2 ( 4 ) /598؛ قفطى ، همانجا؛ نیفر، 1/52، 54؛ ابن دحیه ، 59 ) . ابن رشیق در آنجا به مدح تمیم پرداخت و در زمرة ندیمان او درآمد ( ابن بسام ، 2 ( 4 ) /598؛ ابن ابى دینار، 86؛ ابن رشیق ، العمدة، 1/231؛ ابن دحیه ، 58 ) ، اما اقامتش در دربار تمیم دیر نپایید و در اثر کدورتى که میان او و ابن بادیس برخاست ، مهدیه را به قصد صقلیه ترک کرد ( ابن بسام ، همانجا ) و در مازر رحل اقامت افکند و به خدمت امیر آنجا ابن مطکود درآمد. امیر از او استقبال کرد و بسیار گرامیش داشت . پس از چندی او را به عنوان معلم خود برگزید و کتاب العمدة و دیگر تصانیفش را نزد . . .