کلمه جو
صفحه اصلی

تق تق کردن

فارسی به انگلیسی

clatter, patter, rattle

مترادف و متضاد

crack (فعل)
ترکیدن، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، تق کردن، تق تق کردن

rattle (فعل)
وراجی کردن، تق تق کردن، خر خر کردن، تلق تلق کردن، تغ تغ کردن

پیشنهاد کاربران

tagh tagh kardan/کوبیدن درب، در زدن، دق الباب. دق الباب کردن. کوفتن و زدن در_سر و صدا به راه انداختن یا تق و توق کردن

تِقتِقیدن.
تِقُتوقیدن.


کلمات دیگر: