ابْن ِ شُهَیْدِ اَشْجَعى ، ابوعامر، احمد بن عبدالملک بن احمد بن شهید ( 382 - 426ق /992 - 1035م ) ، شاعر و کاتب پرآوازة اواخر عصر امویان اندلس . وی آخرین فرد نامدار از خاندانى بزرگ بود که در زمان حکمرانى عبدالرحمان الداخل ( حک 138 - 172ق /756 - 788م ) از شام به اندلس آمدند و در بارگاه امویان به مراتب عالى سیاسى و علمى دست یافتند ( نک: ه د. ابن شهید، خاندان ) . شاعر در محلة اشرافى مُنَیة المُغیرة در حومة قُرطُبه به دنیا آمد ( ابن بسام ، ( 1 ( 1 ) /196؛ عباس ، 272؛ پلا، 23؛ زکى ، 13 ) . منصب وزارت پدرش سبب شده بود که از همان کودکى به دربار حاجبان عامری راه یابد و مورد توجه و محبت آنان قرار گیرد. شاعر خود بعدها، در رساله ای خطاب به مؤتمن عامری ( نوادة منصور ) ، به روابط نزدیک خاندان بنى شهید با عامریان اشاره کرده و لطف و محبت آنان به ویژه منصور بن ابى عامر را در حق خود شرح داده است ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /193 - 197؛ قس : پلا، 24 - 27؛ هیکل ، 368؛ عباس ، 272 - 273 ) .
استادان وی شناخته نیستند، اما مى دانیم که از تربیتى نیکو برخوردار بوده و به گفتة خود وی علوم مختلفى چون ادب ، تاریخ ، فقه ، طب ، صنعت و حکمت را فراگرفته بوده است ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /220؛ قس : یاقوت ، 3/221 - 223 ) . با اینهمه چنین مى نماید که آسایش و کامرانى و شعرپردازی را بر ممارست و سخت کوشى در کسب علوم رایج ترجیح مى داده است و به راستى ، از اشارات پراکنده ای که در آثار وی آمده ، مى توان دریافت که دانسته هایش در بسیاری از علوم رایج از سطح آگاهیهای سطحى فراتر نمى رفته است ( ابن شهید، التوابع ، 88؛ پلا، 28 - 30؛ هیکل ، 369؛ عباس ، 293 ) .
سرودن شعر را بسیار زود، یعنى پیش از 12 سالگى ، آغاز کرد ( پلا، 30 - 31؛ هیکل ، همانجا؛ زکى ، 14 - 15 ) . هنوز خردسال بود که پدرش ابومروان ، که از وزارت کناره گرفته و به زهد و تصوف روی آورده بود، عرصه را بر وی تنگ کرد و او را به دوری از لذات و پوشیدن جامه های خشن ملزم ساخت ، اما چندی بعد مظفر عامری ( حک 393 - 399ق ) ، که در آن زمان مقام ولایتعهدی داشت ، به وساطت وزیر ابن مَسلَمه او را از این وضع رهانید و با انتصاب وی به مقام ریاست شرطه ، که با توجه به خردسالى شاعر در آن زمان ، بى شک جنبة افتخاری داشته است ، گشایشى در کار وی پدید آورد ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /194 - 195؛ قس : بستانى ، بطرس ، 9؛ عباس ، 273؛ پلا، 26 - 27 ) . پدر شاعر اندکى بعد درگذشت ( 393 ق ) و او احتمالاً در کنف حمایت مظفر و بزرگان دولتش قرار گرفت ( پلا، 30 ) .
دوران پرآشوب «فتنه » که در 17 سالگى آغاز شد و حساس ترین سالهای زندگى او را فراگرفت ، بى شک بر او تأثیری ناگوار داشت ، چه دستگاه حکومت عامریان را که دوست و حامى او بودند، یکسره بر باد داد و سبب کشتارها و ویرانیهای سهمگین در محله های آباد و پر رونق قرطبه از جمله المدینة الزاهرة و منیة المغیرة گردید ( پلا، 33 ) . از جزئیات زندگى و احوال ابن شهید در این دوره اطلاع دقیقى در دست نیست . غالب دانسته های ما نیز در این خصوص برگرفته از آثار منظوم و منثور خود اوست . از رسالة وی خطاب به مؤتمن چنین برمى آید که وی تقریباً در تمامى این سالها در قرطبه مانده و شاهد تحولات سیاسى پایتخت بوده است ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /197؛ بستانى ، بطرس ، 13 - 14 ) . شاعر در این رساله ضمن قصیده ای بلند در مدح مؤتمن ، که در آن زمان حکومت بلنسیه را در دست داشت ( ابن عذاری ، 3/164 - 165 ) ، از «فتنه » و هرج و مرج ناشى از آن سخن گفته و از وی خواسته که به مدد یاران صقلبى خود ( که در آن شعر الا´َعاجِم ُ البیض خوانده ) ، به قرطبه لشکر کشد و دشمنان بربر خویش ( الاَعاجِم ُ السُّود ) را بتاراند ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /199 - 203؛ بستانى ، بطرس ، همانجا؛ قس : دیوان ، 155 - 160 ) . با اینهمه چنین مى نماید که شاعر از منافع خود به هیچ روی غافل نبوده است ، چه در همان رساله از مؤتمن درخواست کرده که املاکى را که عباس ، وزیر عبدالرحمان عامری ، وعدة اعطای آن را داده ، اما «فتنه » مانع دستیابى شاعر به آن شده بود، بدو بخشد ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /197 - 198 ) و چون مؤتمن در نامه ای او را به بارگاه خود در بلنسیه فراخواند، شاعر که گویا به اوضاع پایتخت امید بسته بود، از رفتن عذر خواست و تعلق خاطرِ عمیق خود به قرطبه را دستاویز ساخت ( همو، 1 ( 1 ) /207 - 208؛ قس : زکى ، 20 ) .
ابن شهید ظاهراً از مهدی ( حک 399 - 400 ) ، که سر منشأ «فتنه » شمرده مى شد ( ابن عذاری ، 3/50 ) دوری جست ( بستانى ، بطرس ، 16؛ پلا، 34 ) ، اما چون مستعین ( حک بار اول : ربیع الاول - شوال 400، بار دوم : 403 - 407ق ) به قدرت رسید، شاعر به بارگاه او پیوست و به مدح وی پرداخت ( دیوان ، 132 - 133؛ قس : پلا، همانجا ) ، اما چندی نگذشت که ظاهراً بر اثر بدگوییهای مخالفان ، مورد بى مهری قرار گرفت ، چه شاعر خود در قصیده ای ، با اشاره به این نکته ، از خود در برابر طعن مخالفان دفاع کرده است ( دیوان ، 114 - 115؛ التوابع ، 123 ) . وی در فصیده ای دیگر نیز ضمن شکایت از وضع خویش با لحنى گلایه آمیز بخشش و جوانمردی امیران دیگر و احتمال روی آوردن خود را به دربار ایشان به رخ مُستعین کشیده است ( دیوان ، 151 - 152؛ قس : بستانى ، بطرس ، 17؛ زکى ، 27 ) . مراد شاعر ظاهراً اشاره به على بن حَمّود بوده است ( بستانى ، بطرس ، زکى ، همانجاها ) . از قضا در 407ق قرطبه به دست على بن حمود ( حک 407 - 408ق ) افتاد و مستعین کشته شد ( ابن عذاری ، 3/117، 119 - 120 ) .
اما رفتار على نیز که میانه ای با شعر و ادب نداشت ، بهتر از رفتار سلفش نبود و ابن شهید نه تنها از آن سو طرفى بر نبست ، بلکه چندی بعد مورد خشم على نیز قرار گرفت و به زندان افتاد ( ابن خاقان ، 198؛ زکى ، 30 ) . علب زندانى شدن او به درستى روشن نیست ، اما از قصیدة مشهوری که شاعر خود در این باره سروده است ، چنین برمى آید که مخالفانش سبک سری و بى بندوباری او را دستاویز قرار داده و احتمالاً امیر را که به تعصب و سختگیری شهره بود، به وی بدگمان ساخته بودند ( دیوان ، 99 - 102؛ زکى ، همانجا؛ قس : پرس ، 95 - 96 . . .
استادان وی شناخته نیستند، اما مى دانیم که از تربیتى نیکو برخوردار بوده و به گفتة خود وی علوم مختلفى چون ادب ، تاریخ ، فقه ، طب ، صنعت و حکمت را فراگرفته بوده است ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /220؛ قس : یاقوت ، 3/221 - 223 ) . با اینهمه چنین مى نماید که آسایش و کامرانى و شعرپردازی را بر ممارست و سخت کوشى در کسب علوم رایج ترجیح مى داده است و به راستى ، از اشارات پراکنده ای که در آثار وی آمده ، مى توان دریافت که دانسته هایش در بسیاری از علوم رایج از سطح آگاهیهای سطحى فراتر نمى رفته است ( ابن شهید، التوابع ، 88؛ پلا، 28 - 30؛ هیکل ، 369؛ عباس ، 293 ) .
سرودن شعر را بسیار زود، یعنى پیش از 12 سالگى ، آغاز کرد ( پلا، 30 - 31؛ هیکل ، همانجا؛ زکى ، 14 - 15 ) . هنوز خردسال بود که پدرش ابومروان ، که از وزارت کناره گرفته و به زهد و تصوف روی آورده بود، عرصه را بر وی تنگ کرد و او را به دوری از لذات و پوشیدن جامه های خشن ملزم ساخت ، اما چندی بعد مظفر عامری ( حک 393 - 399ق ) ، که در آن زمان مقام ولایتعهدی داشت ، به وساطت وزیر ابن مَسلَمه او را از این وضع رهانید و با انتصاب وی به مقام ریاست شرطه ، که با توجه به خردسالى شاعر در آن زمان ، بى شک جنبة افتخاری داشته است ، گشایشى در کار وی پدید آورد ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /194 - 195؛ قس : بستانى ، بطرس ، 9؛ عباس ، 273؛ پلا، 26 - 27 ) . پدر شاعر اندکى بعد درگذشت ( 393 ق ) و او احتمالاً در کنف حمایت مظفر و بزرگان دولتش قرار گرفت ( پلا، 30 ) .
دوران پرآشوب «فتنه » که در 17 سالگى آغاز شد و حساس ترین سالهای زندگى او را فراگرفت ، بى شک بر او تأثیری ناگوار داشت ، چه دستگاه حکومت عامریان را که دوست و حامى او بودند، یکسره بر باد داد و سبب کشتارها و ویرانیهای سهمگین در محله های آباد و پر رونق قرطبه از جمله المدینة الزاهرة و منیة المغیرة گردید ( پلا، 33 ) . از جزئیات زندگى و احوال ابن شهید در این دوره اطلاع دقیقى در دست نیست . غالب دانسته های ما نیز در این خصوص برگرفته از آثار منظوم و منثور خود اوست . از رسالة وی خطاب به مؤتمن چنین برمى آید که وی تقریباً در تمامى این سالها در قرطبه مانده و شاهد تحولات سیاسى پایتخت بوده است ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /197؛ بستانى ، بطرس ، 13 - 14 ) . شاعر در این رساله ضمن قصیده ای بلند در مدح مؤتمن ، که در آن زمان حکومت بلنسیه را در دست داشت ( ابن عذاری ، 3/164 - 165 ) ، از «فتنه » و هرج و مرج ناشى از آن سخن گفته و از وی خواسته که به مدد یاران صقلبى خود ( که در آن شعر الا´َعاجِم ُ البیض خوانده ) ، به قرطبه لشکر کشد و دشمنان بربر خویش ( الاَعاجِم ُ السُّود ) را بتاراند ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /199 - 203؛ بستانى ، بطرس ، همانجا؛ قس : دیوان ، 155 - 160 ) . با اینهمه چنین مى نماید که شاعر از منافع خود به هیچ روی غافل نبوده است ، چه در همان رساله از مؤتمن درخواست کرده که املاکى را که عباس ، وزیر عبدالرحمان عامری ، وعدة اعطای آن را داده ، اما «فتنه » مانع دستیابى شاعر به آن شده بود، بدو بخشد ( ابن بسام ، 1 ( 1 ) /197 - 198 ) و چون مؤتمن در نامه ای او را به بارگاه خود در بلنسیه فراخواند، شاعر که گویا به اوضاع پایتخت امید بسته بود، از رفتن عذر خواست و تعلق خاطرِ عمیق خود به قرطبه را دستاویز ساخت ( همو، 1 ( 1 ) /207 - 208؛ قس : زکى ، 20 ) .
ابن شهید ظاهراً از مهدی ( حک 399 - 400 ) ، که سر منشأ «فتنه » شمرده مى شد ( ابن عذاری ، 3/50 ) دوری جست ( بستانى ، بطرس ، 16؛ پلا، 34 ) ، اما چون مستعین ( حک بار اول : ربیع الاول - شوال 400، بار دوم : 403 - 407ق ) به قدرت رسید، شاعر به بارگاه او پیوست و به مدح وی پرداخت ( دیوان ، 132 - 133؛ قس : پلا، همانجا ) ، اما چندی نگذشت که ظاهراً بر اثر بدگوییهای مخالفان ، مورد بى مهری قرار گرفت ، چه شاعر خود در قصیده ای ، با اشاره به این نکته ، از خود در برابر طعن مخالفان دفاع کرده است ( دیوان ، 114 - 115؛ التوابع ، 123 ) . وی در فصیده ای دیگر نیز ضمن شکایت از وضع خویش با لحنى گلایه آمیز بخشش و جوانمردی امیران دیگر و احتمال روی آوردن خود را به دربار ایشان به رخ مُستعین کشیده است ( دیوان ، 151 - 152؛ قس : بستانى ، بطرس ، 17؛ زکى ، 27 ) . مراد شاعر ظاهراً اشاره به على بن حَمّود بوده است ( بستانى ، بطرس ، زکى ، همانجاها ) . از قضا در 407ق قرطبه به دست على بن حمود ( حک 407 - 408ق ) افتاد و مستعین کشته شد ( ابن عذاری ، 3/117، 119 - 120 ) .
اما رفتار على نیز که میانه ای با شعر و ادب نداشت ، بهتر از رفتار سلفش نبود و ابن شهید نه تنها از آن سو طرفى بر نبست ، بلکه چندی بعد مورد خشم على نیز قرار گرفت و به زندان افتاد ( ابن خاقان ، 198؛ زکى ، 30 ) . علب زندانى شدن او به درستى روشن نیست ، اما از قصیدة مشهوری که شاعر خود در این باره سروده است ، چنین برمى آید که مخالفانش سبک سری و بى بندوباری او را دستاویز قرار داده و احتمالاً امیر را که به تعصب و سختگیری شهره بود، به وی بدگمان ساخته بودند ( دیوان ، 99 - 102؛ زکى ، همانجا؛ قس : پرس ، 95 - 96 . . .