کلمه جو
صفحه اصلی

برکند

لغت نامه دهخدا

برکند. [ ب َ ک َ ] ( ص ، اِ ) مرد ضخیم و تنومند. || رشوت و پاره. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || جغد. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

جدا کرد

جدا کرد ، بلند کرد

مرد ضخیم و نیرومند

برکند : پاره کرد

برکند : کند، جدا کرد ، و. . .

برکند:کنده شدن ، جداشدن

جدا کرد
کنده شدن

کنده شد

کند

بلند کند ، بکند ( از مصدر کندن )


کلمات دیگر: