کلمه جو
صفحه اصلی

مواضعه


مترادف مواضعه : قرارداد، نهاد، وضع، قرارومدار، تبانی، سازواری، موافقت، قرارگذاشتن، وضع کردن

فارسی به انگلیسی

agreement or connivance, agreement, connlvance

agreement, connlvance


مترادف و متضاد

قرارداد، نهاد، وضع


قرارومدار، تبانی


سازواری، موافقت


قرارگذاشتن، وضع کردن


۱. قرارداد، نهاد، وضع
۲. قرارومدار، تبانی
۳. سازواری، موافقت
۴. قرارگذاشتن، وضع کردن


فرهنگ فارسی

باهم درکاری یاامری متفق وهمدست شدن، قرارگذاشتن بایکدیگربرای انجام دادن کاری
۱ - ( مصدر ) با یکدیگر قرار نهادن قرار گذاشتن : [ پس بعضی از ایشان اعتراف نمودند و تمامی مواضعت و مبایعت خویش مقرر گردانید و دیگران بضرورت اقتدا کردند .. ] ( کلیله . مصحح مینوی ۲ ) ۳۲۴ - متارکه کردن خرید و فروش . ۳ - سازواری کردن موافقت کردن . ۴ - ( اسم ) قرار گذاری . ۵ - متارکه خرید و فروش . ۶ - سازواری موافقت . ۷ - ( اسم ) قرار داد جمع : مواضعات .
با همدیگر گرو بستن .

لغت نامه دهخدا

مواضعه. [ م ُ ض َ ع َ / ض ِ ع ِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) مواضعة. مواضعت. قرارداد و شرکت با هم. آگاهی از رای یکدیگر و همرایی و گفتگوی با هم. ( ناظم الاطباء ). موافقت در امری. نهادن بر... بر چیزی با یکدیگرسازواری و موافقت نمودن. با یکدیگر قرار امری دادن.( یادداشت مؤلف ). مواضعت. نوشته ای تفصیلی متضمن شروط و حدود اختیارات تصدی کننده و موافقت به تصدی دهنده.در تفویض شغلی مهم چون وزارت و جز آن رسم بوده است که نامزد وزارت شروط و حدود کار و اختیاراتی را که برای راندن آن شغل لازم می دیده فصل به فصل یا یکجا تحریر می کرده و تفویض کننده شغل قبولی خود و یا حدود موافقت خود را ذیل فصول آن می نگاشته و در پایان قبول کننده شغل سوگندنامه ای متضمن آیتی از قرآن کریم در باب صدق نیت و درستی گفتار و کردار و ایفاء وظایف خود می نوشته و تفویض کننده مقام نیز قبولی خود را تحریر و به سوگند مؤکد می ساخته است : ترا که سالاری باید که به حکم مواضعه و جواب کار می کنی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ). خواجه [ احمد حسن ] گفت فرمانبردارم... بازگشت بسوی خانه و مواضعه با وی بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149 ). نسخت سوگندنامه و مواضعه بیاورده ام در مقامات محمودی که کرده ام. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149 ). دیگر روز خواجه [ احمد حسن ] بیامد... و بوسهل و بونصر مواضعه پیش وی بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149 ). و رجوع به مواضعت و مواضعه نامه شود.
- مواضعه بر خود ( با خویشتن ) گرفتن ؛ انجام امری را به عهده گرفتن. متعهد شدن انجام دادن کاری را : ملک چنین بی جنگ پیش آمد و مالهای بسیار آورد و مواضعه بر خویشتن گرفت و قرارداد که به درگاه او آید به مداین. ( فارسنامه ابن البلخی ص 94 ).
- مواضعه کردن ؛ مواضعت کردن. قرارداد بستن. قرار دادن. پیمان بستن. قرار گذاشتن. متعهد شدن. نهادن. ( از یادداشت مؤلف ) : ابوالفضل هروی منجم... مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه هبوط رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ، نسخه خطی ). ابوالقاسم را متهم گردانید به آنکه با عبداﷲبن الراضی مواضعه کرده است بر خلافت. ( ترجمه تاریخ قم ص 233 ).
- مواضعه نوشتن ( نبشتن ) ؛ مواضعت نوشتن. قرارداد نوشتن.دستورالعمل امری را نوشتن. قرارداد امضا کردن. قرارانجام کاری را با شروط و حدود معین تحریر کردن : دیگر روز مواضعه نبشت و هم در مجلس جوابها نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527 ). بوسهل حمدوی مواضعه نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395 ). بازگشت بدان که مواضعه نویسد برسم و در او شرایط شغل درخواهد... و مواضعت نبشت و نزدیک استادم فرستاد و امیر به خط خود جواب نبشت و هرچه خواسته بود و التماس نموده از این شرایط قبول نمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381 ). به خانه ٔخواجه رو و با وی خالی بنشین تا آنچه گفته ام او بگوید و مواضعه نویسد. نماز دیگر با خویشتن بیار تا جوابها نبشته آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 667 ). این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه و جوابها نبشته و هر دو به توقیع مؤکد شده با احمد بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ).

مواضعه . [ م ُ ض َ ع َ / ض ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) مواضعة. مواضعت . قرارداد و شرکت با هم . آگاهی از رای یکدیگر و همرایی و گفتگوی با هم . (ناظم الاطباء). موافقت در امری . نهادن بر... بر چیزی با یکدیگرسازواری و موافقت نمودن . با یکدیگر قرار امری دادن .(یادداشت مؤلف ). مواضعت . نوشته ای تفصیلی متضمن شروط و حدود اختیارات تصدی کننده و موافقت به تصدی دهنده .در تفویض شغلی مهم چون وزارت و جز آن رسم بوده است که نامزد وزارت شروط و حدود کار و اختیاراتی را که برای راندن آن شغل لازم می دیده فصل به فصل یا یکجا تحریر می کرده و تفویض کننده ٔ شغل قبولی خود و یا حدود موافقت خود را ذیل فصول آن می نگاشته و در پایان قبول کننده ٔ شغل سوگندنامه ای متضمن آیتی از قرآن کریم در باب صدق نیت و درستی گفتار و کردار و ایفاء وظایف خود می نوشته و تفویض کننده ٔ مقام نیز قبولی خود را تحریر و به سوگند مؤکد می ساخته است : ترا که سالاری باید که به حکم مواضعه و جواب کار می کنی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270). خواجه [ احمد حسن ] گفت فرمانبردارم ... بازگشت بسوی خانه و مواضعه با وی بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). نسخت سوگندنامه و مواضعه بیاورده ام در مقامات محمودی که کرده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). دیگر روز خواجه [ احمد حسن ] بیامد... و بوسهل و بونصر مواضعه پیش وی بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). و رجوع به مواضعت و مواضعه نامه شود.
- مواضعه بر خود (با خویشتن ) گرفتن ؛ انجام امری را به عهده گرفتن . متعهد شدن انجام دادن کاری را : ملک چنین بی جنگ پیش آمد و مالهای بسیار آورد و مواضعه بر خویشتن گرفت و قرارداد که به درگاه او آید به مداین . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).
- مواضعه کردن ؛ مواضعت کردن . قرارداد بستن . قرار دادن . پیمان بستن . قرار گذاشتن . متعهد شدن . نهادن . (از یادداشت مؤلف ) : ابوالفضل هروی منجم ... مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه ٔ هبوط رسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، نسخه ٔ خطی ). ابوالقاسم را متهم گردانید به آنکه با عبداﷲبن الراضی مواضعه کرده است بر خلافت . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 233).
- مواضعه نوشتن (نبشتن ) ؛ مواضعت نوشتن . قرارداد نوشتن .دستورالعمل امری را نوشتن . قرارداد امضا کردن . قرارانجام کاری را با شروط و حدود معین تحریر کردن : دیگر روز مواضعه نبشت و هم در مجلس جوابها نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527). بوسهل حمدوی مواضعه نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). بازگشت بدان که مواضعه نویسد برسم و در او شرایط شغل درخواهد... و مواضعت نبشت و نزدیک استادم فرستاد و امیر به خط خود جواب نبشت و هرچه خواسته بود و التماس نموده از این شرایط قبول نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381). به خانه ٔخواجه رو و با وی خالی بنشین تا آنچه گفته ام او بگوید و مواضعه نویسد. نماز دیگر با خویشتن بیار تا جوابها نبشته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 667). این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه و جوابها نبشته و هر دو به توقیع مؤکد شده با احمد بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270).
|| آنچه از طرف فرمانروا یا شخص یا گروهی به رسم باج یا مالیات تعهد پرداخت آن به دولت یا پادشاهی بشود : مواضعه ٔ کرمان هشتاد هزار دینار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 171). مواضعه ٔ عمان بیرون از فرع صد و سی هزار دینار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 172). وبه اندک مواضعه ٔ سنوی و شحنه ای که در موافقت او بگذاشت رضا داد. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
- مواضعه نهادن ؛ مالیات نهادن . پرداخت مالی را به عهده ٔ کسی قرار دادن . باج و خراج تعیین کردن : چون از آنجا بازگشت قصد هند کرد و غنیمتهای بسیار آورد و مواضعه بر ملک هند نهاد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).
- || قرار دادن . عهدبستن : و ایشان در آن باب با یکدیگر مواضعه نهادند و موافقت بستند تا به وقت امکان از کار او پردازند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 73). و رجوع به مواضعت و مواضعت نهادن شود.


مواضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص )باهمدیگر گرو بستن . (از منتهی الارب ). گرو بستن با کسی . (ناظم الاطباء). با کسی گرو بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || متارکه کردن خرید و فروخت را. (ناظم الاطباء). ماندن خرید و فروخت با هم . || بر چیزی موافقت و سازواری نمودن و قرار دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سازواری کردن کسی را و موافقت نمودن با او و قرار دادن با او. (ناظم الاطباء). با هم شرکت کردن . (غیاث ). || با هم آگاهی بخشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )؛ و هلم اواضعک الرأی ؛ بیا تا آگاه شوم از رای تو و آگاه گردی از رای من .


فرهنگ عمید

با هم در کاری یا امری متفق و همدست شدن، قرار گذاشتن با یکدیگر برای انجام دادن کاری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّوَاضِعِهِ: محلهای قرار گرفتن مراد از تحریف کلمات از مواضعش در عبارت "یُحَرِّفُونَ ﭐلْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ"این خواهد بود که کلمهای را در غیر آنجایی که باید به کار رود استعمال کنند ، مثلا وقتی کسانی میگویند : سمعنا که بخواهند اعلام اطاعت کنند ، و در این صورت ج...
معنی رَاعِنَا: رعایتِ ما را بکن (در عبارت "لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا" به معنی به جای "راعنا "بگوئید : "انظرنا "،نهی از گفتن کلمه "راعنا"به این دلیل بوده که مسلمانان وقتی کلام رسول خدا صلی الله وعلیه و آله را درست ملتفت نمیشدند ،به دلیل اینکه ایشان گاهی به سرعت...
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)
وضع (۲۶ بار)

گذاشتن. مثل گذاشتن بار به زمین. . هر باردار بارش را می‏گذارد. .مراد از وضع چنانکه گفته‏اند ایجاد است مثل . که به معنی احداث و ساخته شدن است. *. ایضاع به معنی سرعت در سیر است. ظاهرا مراد از آن در آیه سرعت وضع است یعنی: اگر منافقان با شما به جنگ خارج می‏شدند جز تباهی نمی‏افزودند و به سرعت در میان شما منازعه و سستی می‏افکندند و به شما فتنه آرزو می‏کردند. موضع: مصدر میمی و اسم مکان است . از آنانکه یهودی شدند کلمات را از مواضع خود کنار و منحرف می‏کنندرجوع شود به «حرف - تحریف» * . در آن بهشت سریرهایی است بالا رفته و قدحهایی است گذاشته شده (درکنار چشمه‏ها و نحو آن )

پیشنهاد کاربران

تبانی، توطئه، دسیسه، همدستی، ساخت و پاخت!

ماده ۵۴۹ قانون تجارت
هر تاجر ورشکسته که دفاترخودرامفقودنموده یاقسمتی ازدارایی خودرامخفی کرده ویابه طریق مواضعه و معاملات صوری از میان ببرد


کلمات دیگر: