مترادف مواضعه : قرارداد، نهاد، وضع، قرارومدار، تبانی، سازواری، موافقت، قرارگذاشتن، وضع کردن
مواضعه
مترادف مواضعه : قرارداد، نهاد، وضع، قرارومدار، تبانی، سازواری، موافقت، قرارگذاشتن، وضع کردن
فارسی به انگلیسی
agreement, connlvance
مترادف و متضاد
قرارداد، نهاد، وضع
قرارومدار، تبانی
سازواری، موافقت
قرارگذاشتن، وضع کردن
۱. قرارداد، نهاد، وضع
۲. قرارومدار، تبانی
۳. سازواری، موافقت
۴. قرارگذاشتن، وضع کردن
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) با یکدیگر قرار نهادن قرار گذاشتن : [ پس بعضی از ایشان اعتراف نمودند و تمامی مواضعت و مبایعت خویش مقرر گردانید و دیگران بضرورت اقتدا کردند .. ] ( کلیله . مصحح مینوی ۲ ) ۳۲۴ - متارکه کردن خرید و فروش . ۳ - سازواری کردن موافقت کردن . ۴ - ( اسم ) قرار گذاری . ۵ - متارکه خرید و فروش . ۶ - سازواری موافقت . ۷ - ( اسم ) قرار داد جمع : مواضعات .
با همدیگر گرو بستن .
لغت نامه دهخدا
- مواضعه بر خود ( با خویشتن ) گرفتن ؛ انجام امری را به عهده گرفتن. متعهد شدن انجام دادن کاری را : ملک چنین بی جنگ پیش آمد و مالهای بسیار آورد و مواضعه بر خویشتن گرفت و قرارداد که به درگاه او آید به مداین. ( فارسنامه ابن البلخی ص 94 ).
- مواضعه کردن ؛ مواضعت کردن. قرارداد بستن. قرار دادن. پیمان بستن. قرار گذاشتن. متعهد شدن. نهادن. ( از یادداشت مؤلف ) : ابوالفضل هروی منجم... مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه هبوط رسد. ( ترجمه تاریخ یمینی ، نسخه خطی ). ابوالقاسم را متهم گردانید به آنکه با عبداﷲبن الراضی مواضعه کرده است بر خلافت. ( ترجمه تاریخ قم ص 233 ).
- مواضعه نوشتن ( نبشتن ) ؛ مواضعت نوشتن. قرارداد نوشتن.دستورالعمل امری را نوشتن. قرارداد امضا کردن. قرارانجام کاری را با شروط و حدود معین تحریر کردن : دیگر روز مواضعه نبشت و هم در مجلس جوابها نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527 ). بوسهل حمدوی مواضعه نبشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395 ). بازگشت بدان که مواضعه نویسد برسم و در او شرایط شغل درخواهد... و مواضعت نبشت و نزدیک استادم فرستاد و امیر به خط خود جواب نبشت و هرچه خواسته بود و التماس نموده از این شرایط قبول نمود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381 ). به خانه ٔخواجه رو و با وی خالی بنشین تا آنچه گفته ام او بگوید و مواضعه نویسد. نماز دیگر با خویشتن بیار تا جوابها نبشته آید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 667 ). این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه و جوابها نبشته و هر دو به توقیع مؤکد شده با احمد بردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 ).
مواضعه . [ م ُ ض َ ع َ / ض ِ ع ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) مواضعة. مواضعت . قرارداد و شرکت با هم . آگاهی از رای یکدیگر و همرایی و گفتگوی با هم . (ناظم الاطباء). موافقت در امری . نهادن بر... بر چیزی با یکدیگرسازواری و موافقت نمودن . با یکدیگر قرار امری دادن .(یادداشت مؤلف ). مواضعت . نوشته ای تفصیلی متضمن شروط و حدود اختیارات تصدی کننده و موافقت به تصدی دهنده .در تفویض شغلی مهم چون وزارت و جز آن رسم بوده است که نامزد وزارت شروط و حدود کار و اختیاراتی را که برای راندن آن شغل لازم می دیده فصل به فصل یا یکجا تحریر می کرده و تفویض کننده ٔ شغل قبولی خود و یا حدود موافقت خود را ذیل فصول آن می نگاشته و در پایان قبول کننده ٔ شغل سوگندنامه ای متضمن آیتی از قرآن کریم در باب صدق نیت و درستی گفتار و کردار و ایفاء وظایف خود می نوشته و تفویض کننده ٔ مقام نیز قبولی خود را تحریر و به سوگند مؤکد می ساخته است : ترا که سالاری باید که به حکم مواضعه و جواب کار می کنی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270). خواجه [ احمد حسن ] گفت فرمانبردارم ... بازگشت بسوی خانه و مواضعه با وی بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). نسخت سوگندنامه و مواضعه بیاورده ام در مقامات محمودی که کرده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). دیگر روز خواجه [ احمد حسن ] بیامد... و بوسهل و بونصر مواضعه پیش وی بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 149). و رجوع به مواضعت و مواضعه نامه شود.
- مواضعه بر خود (با خویشتن ) گرفتن ؛ انجام امری را به عهده گرفتن . متعهد شدن انجام دادن کاری را : ملک چنین بی جنگ پیش آمد و مالهای بسیار آورد و مواضعه بر خویشتن گرفت و قرارداد که به درگاه او آید به مداین . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).
- مواضعه کردن ؛ مواضعت کردن . قرارداد بستن . قرار دادن . پیمان بستن . قرار گذاشتن . متعهد شدن . نهادن . (از یادداشت مؤلف ) : ابوالفضل هروی منجم ... مواضعه کرده بود که در آن مواقعه صبر می کند تا مریخ به درجه ٔ هبوط رسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، نسخه ٔ خطی ). ابوالقاسم را متهم گردانید به آنکه با عبداﷲبن الراضی مواضعه کرده است بر خلافت . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 233).
- مواضعه نوشتن (نبشتن ) ؛ مواضعت نوشتن . قرارداد نوشتن .دستورالعمل امری را نوشتن . قرارداد امضا کردن . قرارانجام کاری را با شروط و حدود معین تحریر کردن : دیگر روز مواضعه نبشت و هم در مجلس جوابها نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527). بوسهل حمدوی مواضعه نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). بازگشت بدان که مواضعه نویسد برسم و در او شرایط شغل درخواهد... و مواضعت نبشت و نزدیک استادم فرستاد و امیر به خط خود جواب نبشت و هرچه خواسته بود و التماس نموده از این شرایط قبول نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381). به خانه ٔخواجه رو و با وی خالی بنشین تا آنچه گفته ام او بگوید و مواضعه نویسد. نماز دیگر با خویشتن بیار تا جوابها نبشته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 667). این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعه و جوابها نبشته و هر دو به توقیع مؤکد شده با احمد بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270).
|| آنچه از طرف فرمانروا یا شخص یا گروهی به رسم باج یا مالیات تعهد پرداخت آن به دولت یا پادشاهی بشود : مواضعه ٔ کرمان هشتاد هزار دینار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 171). مواضعه ٔ عمان بیرون از فرع صد و سی هزار دینار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 172). وبه اندک مواضعه ٔ سنوی و شحنه ای که در موافقت او بگذاشت رضا داد. (تاریخ جهانگشای جوینی ).
- مواضعه نهادن ؛ مالیات نهادن . پرداخت مالی را به عهده ٔ کسی قرار دادن . باج و خراج تعیین کردن : چون از آنجا بازگشت قصد هند کرد و غنیمتهای بسیار آورد و مواضعه بر ملک هند نهاد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).
- || قرار دادن . عهدبستن : و ایشان در آن باب با یکدیگر مواضعه نهادند و موافقت بستند تا به وقت امکان از کار او پردازند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 73). و رجوع به مواضعت و مواضعت نهادن شود.
مواضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص )باهمدیگر گرو بستن . (از منتهی الارب ). گرو بستن با کسی . (ناظم الاطباء). با کسی گرو بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || متارکه کردن خرید و فروخت را. (ناظم الاطباء). ماندن خرید و فروخت با هم . || بر چیزی موافقت و سازواری نمودن و قرار دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سازواری کردن کسی را و موافقت نمودن با او و قرار دادن با او. (ناظم الاطباء). با هم شرکت کردن . (غیاث ). || با هم آگاهی بخشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )؛ و هلم اواضعک الرأی ؛ بیا تا آگاه شوم از رای تو و آگاه گردی از رای من .
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
معنی رَاعِنَا: رعایتِ ما را بکن (در عبارت "لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا" به معنی به جای "راعنا "بگوئید : "انظرنا "،نهی از گفتن کلمه "راعنا"به این دلیل بوده که مسلمانان وقتی کلام رسول خدا صلی الله وعلیه و آله را درست ملتفت نمیشدند ،به دلیل اینکه ایشان گاهی به سرعت...
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)
وضع (۲۶ بار)
گذاشتن. مثل گذاشتن بار به زمین. . هر باردار بارش را میگذارد. .مراد از وضع چنانکه گفتهاند ایجاد است مثل . که به معنی احداث و ساخته شدن است. *. ایضاع به معنی سرعت در سیر است. ظاهرا مراد از آن در آیه سرعت وضع است یعنی: اگر منافقان با شما به جنگ خارج میشدند جز تباهی نمیافزودند و به سرعت در میان شما منازعه و سستی میافکندند و به شما فتنه آرزو میکردند. موضع: مصدر میمی و اسم مکان است . از آنانکه یهودی شدند کلمات را از مواضع خود کنار و منحرف میکنندرجوع شود به «حرف - تحریف» * . در آن بهشت سریرهایی است بالا رفته و قدحهایی است گذاشته شده (درکنار چشمهها و نحو آن )
پیشنهاد کاربران
هر تاجر ورشکسته که دفاترخودرامفقودنموده یاقسمتی ازدارایی خودرامخفی کرده ویابه طریق مواضعه و معاملات صوری از میان ببرد