کلمه جو
صفحه اصلی

چزانیدن

لغت نامه دهخدا

چزانیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص ) چزاندن. ضعیفی و حقیری را آزار کردن. ضعیف چزانی کردن. کسی را به زبان یا بعمل چزاندن و آزار کردن. || حق ضعیفان را پامال کردن. رجوع به چزاندن شود.

پیشنهاد کاربران

از کهنترین فعهای زبان پارسی است که معنا دهد"آزار دادن و اذیت کردن" از فعل چَزیدَن می آید که معنا می دهد "آزار دیدن و اذیت" شدن، در لهجه های خراسانی جزاندن یا /jezzʊnd�n/ گویند.


کلمات دیگر: