انبوه شدن
استیاک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( استیآک ) استیآک. [ اِ تی ] ( ع مص ) انبوه شدن و درهم پیچیدن ، چنانکه درختان پیلو و جز آن.
استیاک. [ اِ ] ( ع مص ) سِواک. مسواک کردن. مسواک زدن. دندان مالیدن. یقال : استاک زیدٌ. ( منتهی الارب ).
استیاک. [ اُ ] ( اِخ ) قوم فینی در سیبری غربی.
استیاک. [ اِ ] ( ع مص ) سِواک. مسواک کردن. مسواک زدن. دندان مالیدن. یقال : استاک زیدٌ. ( منتهی الارب ).
استیاک. [ اُ ] ( اِخ ) قوم فینی در سیبری غربی.
استیاک . [ اِ ] (ع مص ) سِواک . مسواک کردن . مسواک زدن . دندان مالیدن . یقال : استاک زیدٌ. (منتهی الارب ).
استیاک . [ اُ ] (اِخ ) قوم فینی در سیبری غربی .
پیشنهاد کاربران
نام چهارمین و آخرین پادشاه ماد
مار افسانه ای، یکی از صورت های فلکی، آخرین پادشاه ماد
کلمات دیگر: