کلمه جو
صفحه اصلی

گویل

لغت نامه دهخدا

گویل. [ گ ُ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه شهرستان سقز. واقع در 18هزارگزی باختر بانه کنار رودخانه بانه. سکنه آن 50 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گویل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری کوزران و 3هزارگزی جنوب راه فرعی سنجابی محلی به کرمانشاه. دشت و هوای آن سردسیر و سکنه آن 140 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب ، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و درتابستان اتومبیل رو است. زمستان گله داران حدود گرمسیر به ذهاب میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گویل . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه شهرستان سقز. واقع در 18هزارگزی باختر بانه کنار رودخانه ٔ بانه . سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گویل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری کوزران و 3هزارگزی جنوب راه فرعی سنجابی محلی به کرمانشاه . دشت و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 140 تن است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب ، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد و درتابستان اتومبیل رو است . زمستان گله داران حدود گرمسیر به ذهاب میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


پیشنهاد کاربران

خواسته ی دل


کلمات دیگر: