بیم دادن متوحش ساختن . ترساندن ترسانیدن .
ترس دادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ترس دادن. [ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) بیم دادن. متوحش ساختن. ترساندن. ترسانیدن. رجوع به ترس و دیگر ترکیبات آن شود.
پیشنهاد کاربران
وعید
توی دل کسی را خالی کردن
- زهرچشم از کسی یا کسانی گرفتن ؛ با عملی آنها را ترسانیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
- زهرچشم نشان دادن به کسی ؛ مرعوب کردن او را. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
- زهرچشم نشان دادن به کسی ؛ مرعوب کردن او را. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن :
خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم
پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی.
سلمان ( از آنندراج ) .
خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم
پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی.
سلمان ( از آنندراج ) .
کلمات دیگر: