لب ورچیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) لب بر چیدن : جماعت چشم باباغوریان لب ورچیدند وبغض کردند .
لغت نامه دهخدا
لب ورچیدن. [ ل َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) لب برچیدن. رجوع به لب برچیدن شود.
پیشنهاد کاربران
لب برچیدن. [ ل َ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) به گریه درآمدن کودک. آغاز گریه کردن کودک. در آغاز گریه تشنجی در لبها پیدا آمدن. حالتی که در شروع گریه خاصه برای اطفال درلب دست دهد. حالتی از انقباض که پیش از گریستن بر لب افتد. پیدا آمدن حالتی در لب پیش از گریستن و در اطفال مشهودتر باشد. فراهم آوردن لبها را برای گریه یا خنده. آماده ٔ گریستن شدن کودک. لبها فراهم و ترنجیده داشتن آغازیدن گریه را. آثار گریستن پیدا آمدن درلبها به آغاز. گرد کردن دو لب آغازیدن گریستن را:
چنان هر خنده ام را گریه ای از پی روان باشد
که در وقت یتیمی طفل لب برچیده را مانم.
سعید اشرف ( آنندراج ) .
لبی برچیده ساقی تا دگر بر توبه ام خندد
چه درکام و زبان بیهوده استغفار می چینم.
ظهوری ( آنندراج ) .
چنان هر خنده ام را گریه ای از پی روان باشد
که در وقت یتیمی طفل لب برچیده را مانم.
سعید اشرف ( آنندراج ) .
لبی برچیده ساقی تا دگر بر توبه ام خندد
چه درکام و زبان بیهوده استغفار می چینم.
ظهوری ( آنندراج ) .
کلمات دیگر: