متاثرگردد
نازک دلی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نازک دلی. [ زُ دِ ] ( حامص مرکب ) رقت قلب. مهربانی. زودرنجی. رحم دلی. حالت و صفت نازک دل.
پیشنهاد کاربران
رقت، تاثر، دلسوزی
رقت قلب
کوچک دلی. [ چ َ / چ ِ دِ ] ( حامص مرکب ) نازک دلی. ( غیاث ) . کوچک دل بودن. حالت کوچک بودن دل :
سهل باشد عشق اگر بر خاک بردارد مرا
مهر از کوچک دلی بسیار شبنم را نواخت.
صائب ( از آنندراج ) .
ز خلق خوش به سر جا می دهندت غنچه سان هر دم
زوالی نیست با کوچک دلی بالانشینی را.
شفیع اثر ( از آنندراج ) .
رجوع به کوچک دل شود. || بی رحم و ترحم نیز نوشته اند. ( غیاث ) .
سهل باشد عشق اگر بر خاک بردارد مرا
مهر از کوچک دلی بسیار شبنم را نواخت.
صائب ( از آنندراج ) .
ز خلق خوش به سر جا می دهندت غنچه سان هر دم
زوالی نیست با کوچک دلی بالانشینی را.
شفیع اثر ( از آنندراج ) .
رجوع به کوچک دل شود. || بی رحم و ترحم نیز نوشته اند. ( غیاث ) .
کلمات دیگر: