معهد
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
بنياد نهادن , برقرار کردن , تاسيس کردن , موسسه , بنداد , بنگاه , بنياد , انجمن , هيلت شورا , فرمان , اصل قانوني , مقررات
فرهنگ فارسی
مکانی که در آن قراری گذاشته شده وامری معهودگردیده ، محل بازگشت ، جائی که عدهای گردهم جمع شوند، باشگاه، معاهد جمع
۱ - محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه : [ اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست ... دیگر چیزی نداریم . ] ( مرزبان نامه ۱۳۱۷ ص ۲ ) ۲۹۵ - جای رجوع قوم محل بازگشت . ۳ - محضر مردم مجلس . ۴ - باشگاه جمع : معاهد .
منزلی که همیشه به وی باز گردند از هر کجا که رفته باشند .
۱ - محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه : [ اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست ... دیگر چیزی نداریم . ] ( مرزبان نامه ۱۳۱۷ ص ۲ ) ۲۹۵ - جای رجوع قوم محل بازگشت . ۳ - محضر مردم مجلس . ۴ - باشگاه جمع : معاهد .
منزلی که همیشه به وی باز گردند از هر کجا که رفته باشند .
فرهنگ معین
(مَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - محل بازگشت . ۲ - محضر مردمان . ج . معاهد.
لغت نامه دهخدا
معهد. [ م َ هََ ] ( ع اِ ) منزلی که همیشه به وی بازگردند از هرکجا که رفته باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). محل بازگشت و منزلی که همیشه به آن بازگردند از هرکجا که رفته باشند. ج ، معاهد. ( ناظم الاطباء ). آن منزلی که هرجای که شوند آنجا آیند. منزل. سرای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || محضر مردمان. ( ناظم الاطباء ). || محل عهد بستن. جایی که در آن عهد می بندند : اگرچه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنکه در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفته است... دیگر چیزی نداریم. ( مرزبان نامه ص 295 ).
فرهنگ عمید
۱. مکانی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده.
۲. محل بازگشت.
۳. جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه.
۲. محل بازگشت.
۳. جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه.
پیشنهاد کاربران
هوالعلیم
قرار گاه ، محل وعده وقرار ، جائی که درآن عهد و پیمان می بندند
قرار گاه ، محل وعده وقرار ، جائی که درآن عهد و پیمان می بندند
هوالعلیم
معهد یعنی قرار گاه ، محل وعده وقرار ، جائی که درآن عهد و پیمان می بندند ، باشگاه
کلمات دیگر: