کلمه جو
صفحه اصلی

تنها خور

فرهنگ فارسی

تنها خواری

لغت نامه دهخدا

تنهاخور. [ ت َ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) تنهاخوار. که تنها خورد :
مخور تنها گرت خود آب جوی است
که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است.
نظامی.
رجوع به ماده قبل و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.

پیشنهاد کاربران

تنها خور ، tanhakhor
در گویش شهربابکی به طحال تنها خور یا تناخور گفته می شود , عضو بنفش رنگ که دارای رگ ها ومویرگ های فراوانی است وبخشی از سیستم دفاع بدن به حساب می آید وقبرستان گلبول های قرمز است


کلمات دیگر: