کلمه جو
صفحه اصلی

انگشتی

فارسی به انگلیسی

fingerstall, digital, toed

digital, toed


فارسی به عربی

رقمی

مترادف و متضاد

digital (صفت)
دیجیتال، رقمی، انگشتی، پنجهای، وابسته به شماره

digitate (صفت)
انگشتی، ای پنجه، انگشت دار

فرهنگ فارسی

نام گروهی از جانوران ریز جانوران انگشتی نازا و بدون دهان و شاخک هستند ٠

لغت نامه دهخدا

انگشتی . [ اَ گ ُ ] (اِمرکب ) قسمی طعام زفت که از بلغور و نخود و ماش و لوبیا پزند که توان با انگشت خورد. (یادداشت مؤلف ).


انگشتی. [ اَ گ ُ ] ( اِمرکب ) قسمی طعام زفت که از بلغور و نخود و ماش و لوبیا پزند که توان با انگشت خورد. ( یادداشت مؤلف ).

انگشتی. [ اَ گ ُ ] ( اِ ) نام گروهی از جانوران ریز. جانوران انگشتی نازا و بدون دهان و شاخک هستند. و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 206 شود.

انگشتی . [ اَ گ ُ ] (اِ) نام گروهی از جانوران ریز. جانوران انگشتی نازا و بدون دهان و شاخک هستند. و رجوع به جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 206 شود.


فرهنگ عمید

۱. جای انگشت در دستکش.
۲. پوشش لاستیکی برای محافظت از انگشت زخم شده.
۳. پیشامدگی باریک یا پهنی که به عنوان راهنما یا محافظ در یک مکانیسم به کار می رود.
۴. قطعه ای از نوعی خم کُن که به تیر بالایی بسته یا از آن باز می شود تا خمکاری شکل های صندوقی را آسان کند.
۵. هر قطعۀ انگشت مانند.
۶. فرورفتگی های حاشیۀ کتاب های مرجع که بر روی آن ها حروف الفبا برای آسان شدن جستجو نوشته شده است.

پیشنهاد کاربران

نوعی غذا از حیث اندازه کوچک به ابعاد یک لقمه و بیشتر کوچکتر از آن - در مهمانی های کثیر الدعوه برای سهولت و امکان متنوع بودن سفره آرایی می شود. مثال سنتی راحت الحلقوم. . .


کلمات دیگر: