کلمه جو
صفحه اصلی

کشب

لغت نامه دهخدا

کشب. [ ک َ ] ( ع مص ) بسیار خوردن. ( منتهی الارب ). منه کشب اللحم و نحوه کشباً، یعنی بسیار خورد گوشت و امثال آنرا. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کشب. [ ک ُ ] ( اِ ) کسب. کنجاره. رجوع به کنجارق و المعرب جوالیقی پاورقی ص 285 شود.

کشب. [ ک َ ش َ / ش ِ ] ( اِخ ) نام موضعی است یا کوهی.( منتهی الارب ) کوهی است در بادیه. ( معجم البلدان ).

کشب . [ ک َ ] (ع مص ) بسیار خوردن . (منتهی الارب ). منه کشب اللحم و نحوه کشباً، یعنی بسیار خورد گوشت و امثال آنرا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کشب . [ ک َ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) نام موضعی است یا کوهی .(منتهی الارب ) کوهی است در بادیه . (معجم البلدان ).


کشب . [ ک ُ ] (اِ) کسب . کنجاره . رجوع به کنجارق و المعرب جوالیقی پاورقی ص 285 شود.


پیشنهاد کاربران

در زبان پشتو بیشتر در افغانستان مروج است همانا لاک پشت را گویند.


کلمات دیگر: