ghee, pond
گی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) گیاه دبق را گویند که در تداول اهالی شمال ایران داروش نامیده میشود داروش . توضیح پرهیز از استعمال این کلم. بیگانه اولی است .
دانشمند فیزیک و شیمیدان فرانسوی که بسال ۱۷۷۸ در سن لئونارلو نبلا بدنیا آمد در سال ۱۸٠۴ قانون انبساط گازها را کشف کرد.
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
عارف پر تیر نی ز گی خواهد کرد
وز رشته جان خصم نی خواهد کرد.
عارف بلوچ ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) ( از فرهنگ رشیدی و نظام ).
|| آبگیر و آبدان و شمر و جایی که آب در آن جمع شده باشد. ( یادداشت به خط مؤلف ). ژی. ژیر. ( برهان ) :
به مردن به گی اندرون چنگلوک
به از غوته خوردن به نیروی غوک.
گی. ( اِ ) گه و گوه. غایط. سرگین در لهجه طبرستان و گیلک و الوار. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود. ( فرهنگ نظام ) :
کس چو آن را بعرض کیر رساند
کیر گفتا که خایه گی مخره.
گی. [ گ َ/ گ ِ ] ( اِخ ) نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است و مورخان اسلامی و اروپایی همچون ابن رسته و مافروخی و یاقوت و خطیب بغدادی و لسترنج آن را به صورت جی معرب ساخته اند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 439، 342 و الاعلاق النفیسه ابن رسته ص 152 و سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ترجمه فارسی ص 219 شود. تحریر دیگر آن ژی باشد. ( برهان قاطع ). و مدینة الیهودیه نیز گفته اند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 439 ). رجوع به جی شود.
گی. ( اِخ ) ( گی لوساک ) ژزف لوئی. دانشمند فیزیک و شیمیدان فرانسوی که به سال 1778 در سن لئونار دو نوبلا به دنیا آمد. در سال 1804 قانون انبساطگازها را کشف کرد. دو بار با بالن به هوا رفت ، یکی در سال 1804 به اتفاق بیوت تا ارتفاع 4000متری زمین و دیگر بار سه هفته بعد که بتنهایی تا ارتفاع 7016متری بالا رفت. منظور وی از این صعودها، ثابت کردن این مسئله بود که : دوری از زمین موجب کاهش جاذبه میدان مغناطیسی آن میگردد. گی لوساک در سال 1806 به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شد ودر 1809 استاد فیزیک در دانشکده علوم و استاد شیمی در مدرسه پولی تکنیک گردید. در سال 1809 به اتفاق تنار ، فلز بر و اسید فلوبریک را کشف کرد. و تحقیقاتی را که درباره پیل ، الکل ها، اسیدها و تجزیه گیاهی و جانوری انجام داد انتشار یافت. وی در سال 1815م. سیانوژن و اسید پروسیک را کشف کرد و تحقیقات وی درباره پیل ، الکل ها، اسیدها و آزمایشهای گیاهی و جانورشناسی و خاطرات وی انتشار یافت. وی به سال 1850م. درگذشت. ( از لاروس بزرگ ).
کس چو آن را بعرض کیر رساند
کیر گفتا که خایه گی مخره .
(از آنندراج ).
در خراسان بویژه در سبزوار این لهجه ٔ محلی متداول است . || (پسوند) هرگاه کلمه ای به هاء مختفی یا غیرملفوظ ختم گردد و یای نسبت به آخر آن بیفزایند به جای هاء، گاف آورند و کلمه روی هم رفته معنی حاصل مصدری دهد آنگاه «گی » به صورت مزید مؤخری بدینسان درآید : آزادگی . آزردگی . آمادگی . آگندگی . بافندگی . بخشودگی . بردگی . بندگی . بیچارگی . بی دایگی . بیگانگی . بی مایگی . تابندگی .تیرگی . خانگی . خوانندگی . خواهندگی . خیمگی . دیوانگی .ریسندگی . سرپنجگی و جز اینها. رجوع به هر یک از کلمه های مذکور و «ی » حاصل مصدری شود.
گی . (اِخ ) (گی لوساک ) ژزف لوئی . دانشمند فیزیک و شیمیدان فرانسوی که به سال 1778 در سن لئونار دو نوبلا به دنیا آمد. در سال 1804 قانون انبساطگازها را کشف کرد. دو بار با بالن به هوا رفت ، یکی در سال 1804 به اتفاق بیوت تا ارتفاع 4000متری زمین و دیگر بار سه هفته بعد که بتنهایی تا ارتفاع 7016متری بالا رفت . منظور وی از این صعودها، ثابت کردن این مسئله بود که : دوری از زمین موجب کاهش جاذبه ٔ میدان مغناطیسی آن میگردد. گی لوساک در سال 1806 به عضویت آکادمی فرانسه انتخاب شد ودر 1809 استاد فیزیک در دانشکده ٔ علوم و استاد شیمی در مدرسه ٔ پولی تکنیک گردید. در سال 1809 به اتفاق تنار ، فلز بر و اسید فلوبریک را کشف کرد. و تحقیقاتی را که درباره ٔ پیل ، الکل ها، اسیدها و تجزیه ٔ گیاهی و جانوری انجام داد انتشار یافت . وی در سال 1815م . سیانوژن و اسید پروسیک را کشف کرد و تحقیقات وی درباره ٔ پیل ، الکل ها، اسیدها و آزمایشهای گیاهی و جانورشناسی و خاطرات وی انتشار یافت . وی به سال 1850م . درگذشت . (از لاروس بزرگ ).
عارف پر تیر نی ز گی خواهد کرد
وز رشته ٔ جان خصم نی خواهد کرد.
عارف بلوچ (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) (از فرهنگ رشیدی و نظام ).
|| آبگیر و آبدان و شمر و جایی که آب در آن جمع شده باشد. (یادداشت به خط مؤلف ). ژی . ژیر. (برهان ) :
به مردن به گی اندرون چنگلوک
به از غوته خوردن به نیروی غوک .
عنصری .
گی . [ گ َ/ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است و مورخان اسلامی و اروپایی همچون ابن رسته و مافروخی و یاقوت و خطیب بغدادی و لسترنج آن را به صورت جی معرب ساخته اند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 439، 342 و الاعلاق النفیسه ابن رسته ص 152 و سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ترجمه ٔ فارسی ص 219 شود. تحریر دیگر آن ژی باشد. (برهان قاطع). و مدینة الیهودیه نیز گفته اند. (مجمل التواریخ و القصص ص 439). رجوع به جی شود.
دانشنامه عمومی
آبگیر
گویش مازنی
گه مدفوع انسان
واژه نامه بختیاریکا
گُه
گه؛ مدفوع
( گَی ) نوبت؛ بار؛ دفعه
( گَی ) بار
پیشنهاد کاربران
در گویش بختیاری معنی نوبت می دهد .
و گِیْ دار یعنی کسی که نوبتش شده است .
زندگی از زنده وگی تشکیل شده
زنده یعنی الان وجود داریم وگی یعنی از فرصت این زنده ماندم مان به نحو شایسته ومطلوب استفاده کنیم چون زندگی زیباست @seyfzadeh
زنده گی = میشه زنده بودن بی دلیل که از جایی میشه تعمیمش داد به کلمه ی زنده مانی کردن . در نهایت زنده گی یعنی پوچی و بی ارزشی و بی هدف بودن
گِ ِ ِ، گِی، گِه، گئِ ( گفتاری مانند اِ کشیده که y وi نیست گفتاری بین این ها ) = نوبت
این واژه بسیار پرکاربرد و باستانی است. در مثل:
گِئِ بده فلانی هم حرف بزنه=نوبت بدید فلانی حرف بزنه.
الان گِئِ تو است =الان نوبت تو است.
زِ گِئِ نو برو = از نو ( از نوبت نو ) برو.
که برابر گِیم انگلیسی می باشد.
گِی: بیشتر به همژادگرای مرد گفته میشود ولی در گفتار توده انگلیسی به همژادگرای زن هم گفته میشود و واژه لزبین کاربرد کمتری دارد.