مترادف ته : بن، بیخ، ریشه، پس، بنیاد، ژرفنا، عمق، قعر، آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه
متضاد ته : رو، سر
bottom, base, breech, seat
bedrock, bottom, end, floor, foot, seat, stump, terminal, tip
۱. بن، بیخ، ریشه
۲. پس
۳. بنیاد
۴. ژرفنا، عمق، قعر
۵. آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه ≠ رو، سر
بن، بیخ، ریشه ≠ رو، سر
پس
بنیاد
ژرفنا، عمق، قعر
آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه
(تُ) (اِصت .) آب دهن ، خدو.
(تَ) (اِ.) پایین ، زیر، قعر.
(ویس و رامین ).
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
صائب .
باقر کاشی (از آنندراج ).
ته . [ ت َه ْ ] (اِ) نامی است که در شمیرانات و اطراف طهران به درخت داغداغان دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاو در جنگل شناسی ساعی ص 231 شود.
ته . [ ت ِه ْ ] (ص ) تهی و خالی . (ناظم الاطباء).
ته . [ ت ِه ْ/ ت ِ هَِ ] (ع اِ اشاره ) مانند ذِه و یا ذِه ِ کلمه ٔاشاره به مؤنث است ؛ یعنی این زن . (ناظم الاطباء).
ته . [ ت ُه ْ ] (اِ) تفو را گویند که آب دهن است و آب دهن انداختن را هم گفته اند. (برهان ) (از آنندراج ). تف و آب دهن . (ناظم الاطباء). رجوع به تف و تفو شود.
۱. تک.
۲. پایین؛ زیر.
۳. بن؛ پایان چیزی.
تا؛ چین؛ لا.
۱دانه،تا:مانند دو تا چهار تا شش تا ۲ته – ته زدن – لازدن
۱تو – ضمیر دوم شخص ۲واحد شمارش ۳پایین – ته ۴تازدن پارچه ...
نوعی درخت یا چوبی سفت که جهت دسته ی ابزار کشاورزی استفاده ...
۱تیغ آفتاب ۲مال تو
دوم شخص مفرد – تو