مترادف محمل : تخت روان، کجاوه، هودج، عماری، علت، سبب، جهت، انگیزه
برابر پارسی : کجاوه، پالکی، هودج
بارکننده
تخت روان، کجاوه، هودج، عماری
علت، سبب، جهت، انگیزه
۱. تخت روان، کجاوه، هودج، عماری
۲. علت، سبب، جهت، انگیزه
محیط بیجانی که ریزاندامگان بیماریزا ازطریق آن منتقل میشود
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 103).
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
جامی .
ملک قمی .
حافظ.
محمدقلی سلیم .
محمل . [ م ِ م َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، محامل . (مهذب الاسماء). حمالة. (اقرب الموارد). || ریشه ٔ درخت . بیخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محمل . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) برنده و حمل کننده ٔ ناقه و جز آن (ناظم الاطباء).
محمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) زن که شیرش فرودآید بی محل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محمل . [ م ُح َم ْ م َ ] (ع ص ) برده شده و حمل شده . (ناظم الاطباء).
۱. [جمع: محامل] آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند؛ هودج؛ پالکی؛ کجاوه.
۲. آنچه محل اعتماد واقع شود؛ محل اعتماد.
۳. علت؛ سبب؛ انگیزه.
〈 محمل بربستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 محمل بستن
〈 محمل بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. بستن کجاوه بر پشت ستور.
۲. آماده شدن کاروان برای حرکت: ◻︎ تبیرهزن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری: ۶۵).