کلمه جو
صفحه اصلی

تمرین کردن


برابر پارسی : وگرنه

فارسی به انگلیسی

exercise, practice, to drill or exercise, to go over and over (again)

to drill or exercise, to go over and over (again)


exercise, practice


فارسی به عربی

تدرب علیه , مثقاب , ممارسة

مترادف و متضاد

practice (فعل)
عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

exercise (فعل)
عمل کردن، بکار انداختن، استعمال کردن، تمرین کردن، تمرین دادن

drill (فعل)
تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن

rehearse (فعل)
گفتن، تمرین کردن، تکرار کردن

woodshed (فعل)
تمرین کردن

practise (فعل)
ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) عادت کردن ورزیدن مشتق کردن .

پیشنهاد کاربران

ممارست

بازبینی کردن، بازنویسی کردن

پرکردن
ضرب المثل فارسی کارنیکوکردن ازپرکردن ( تمرین کردن ) است

تمرین کردن

مشق. مشق کردن

تمرکز کردن و کار کردن روی چیزی برای یاد گرفتن آن.


کلمات دیگر: