کلمه جو
صفحه اصلی

کیمه

لغت نامه دهخدا

کیمه. [ م ِ ] ( اِخ ) قریه ای است یک فرسنگ و نیمی مغرب رام هرمز. ( فارسنامه ناصری ).دهی مرکز دهستان شهریاری است و در بخش رام هرمز شهرستان اهواز واقع است و 340 تن سکنه دارد که از طایفه ٔلر و عرب هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

کیمه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کیمه (بهمئی)
کیمه (رامهرمز)

(مازندرانی) کومه؛ کلبه های کوچکی که شکارچیان در محل های شکار دائمی می سازند، یا ماهیگیران در کنار دریا، یا کشاورزان در کنار مزارع بر پا می کنند. هر نوع کومۀ کوچک تر از کلبه را کیمه گویند.


گویش مازنی

/kime/ خانه ی کوچک چوبی - نوعی کلبه ی روستایی –کومه ی روی درخت اتاقک درختی

۱خانه ی کوچک چوبی ۲نوعی کلبه ی روستایی –کومه ی روی درخت ...


پیشنهاد کاربران

کیمه. ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، خانه چوبی است که سقفش از ساقهٔ گاله یا ساقهٔ برنج پوشانده میشود. در گذشته این گونه خانه برای زیست موقت در روستا ها ساخته میشد.

به چم کلبه در زبان مازندرانی


کلمات دیگر: