۱ - ( اسم ) ناله کرده . ۲ - ( صفت ) مریض رنجور.
نالیده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نالیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نالان. مریض.
- نالیده گشتن ؛ مریض شدن. بیمار شدن : پس هادی شماخ طبیب را آنجایگاه فرستاد و مدتی ببود و مردم را معالجت کردی تا با ادریس گستاخ گشت و یک باری ادریس نالیده گشت و شماخ او را زهر داد. ( مجمل التواریخ ).
- نالیده گشتن ؛ مریض شدن. بیمار شدن : پس هادی شماخ طبیب را آنجایگاه فرستاد و مدتی ببود و مردم را معالجت کردی تا با ادریس گستاخ گشت و یک باری ادریس نالیده گشت و شماخ او را زهر داد. ( مجمل التواریخ ).
پیشنهاد کاربران
رنجیده
کلمات دیگر: