کلمه جو
صفحه اصلی

هرمس گرائی در جهان اسلام

پیشنهاد کاربران

صابئین حران، نیاکان خود را به هرمس و آگائودمون [34] می رساندند. معروفترین مجتهد آنان ثابت بن قره ( متوفی به سال 288/ هجری 901 میلادی ) کتاب تعلیمات هرمس را به سریانی نوشت و خود، آن را به عربی ترجمه کرد. به عقیده ی مانویان، هرمس یکی از پنج پیمبر اولوالعزم است که قبل از مانی زیسته است و شخصیت هرمس از طریق نبوت مانوی، وارد نبوت اسلامی گردید و در اسلام با ادریس ( اخنوخ ) ( 1 ) یکی محسوب شد.
پس، مایه ی حیرت نیست اگر شیعیان از نخستین مسلمانانی بودند که عقاید هرمس را پذیرفتند. در حقیقت از طرفی معرفة النبوة شیعه بالفطره طبقه ای از پیمبران را که هرمس به آن طبقه تعلق داشت می شناخت. در طبقه ی انبیاء، او پیمبری مقنن نبود تا موظف باشد برای بشر شریعتی بیاورد. رتبه ی اول در تاریخ ادیان، مرتبه ی یک نبی است که فرستاده شد تا زندگانی ساکنان نخستین مردمی را که در شهرها سکونت داشتند تمشیت دهد و فنون زندگانی را به مردم بیاموزد. از طرف دیگر، عرفان شیعه همانطور که برای پیمبران به مراتبی قائل است به کیفیت معرفتی مشترک بین انبیای سلف ( مانند هرمس ) و امامان و اولیاء بطور کلی، در طول دوران ولایت که جانشین دوران نبوت تشریعی است نیز به کیفیت معرفتی مشترک معتقد است. این معرفت مشترک همان است که بعنوان الهام توصیف شده است یعنی امری که بالاتر از بعثت نبوت تشریعی بشمار می آید. فلسفه ی هرمسی در حقیقت بعنوان حکمت لدنی، یا خرد ملهم یعنی فلسفه ی نبوی، مشخص می گردد.
در مقابل، اهل تسنن ( بنا به گواهی شهرستانی ) ، مذهب هرمسی صابئین را با مذهب اسلام ناسازگار دانسته اند چه، آن مذهب، بشر را از وجود پیغمبر بی نیاز می داند ( منظور پیمبر شارع است ) : آنگونه که هرمس به پیروان خود چنین می آموخت که معراج روح به آسمان، ما را از قبول نزول فرشته برای وحی کلام الهی بر پیمبر، بی نیاز می سازد. اگر مسأله در چهارچوب معرفة النبوة و عرفان شیعه قرار گیرد، این ناسازگاری هرگز به سامان نمی رسد و نتایج حاصل بسی از آن دور می شود. اینک روشن می گردد که چرا و چگونه، قبل از آنکه قضیه ( 2 ) قیاسی و مابعدالطبیه ی ارسطو داخل اسلام شده باشد مذهب هرمسی از طریق شیعه وارد اسلام گردید، و از طریق شیعه با آن آشنایی روی داد. بعلاوه این واقعیت، عللی را آشکار می سازد که وضعیت شیعه و نتایج آن را برای آینده ی فلسفه ی اسلام برجسته ساخت در صورتی که به عقیده ی اهل تسنن، وضع شیعه و وضع اسماعیلیه و مکتب هرمس بدون تفاوت، باطناً مخالف نبوت است و با اسلام تشریعی معارض می باشد.
2. سرخسی ( متوفی به سال 286 هجری/899 میلادی ) فیلسوف ایرانی، شاگرد الکندی فیلسوف مانند بسیاری از شخصیتهای معروف، شیعه بود یا چنین می نمود. او در مورد مذهب صابئین کتابی نوشت که امروز در دست نیست. استادش الکندی نیز آنچه را هرمس، در مورد راز متعال الهی به پسر آموخته بود مطالعه کرده بود ( بی تردید این مطلب اشاره ی ضمنی به شبانی و رهبری هرمس «Poimandres» است ) . الکندی تصدیق کرده است که فیلسوفی مسلمان چون او، نمی تواند این مطلب را بهتر از هرمس بیان کند. بدبختانه، صابئین، کتابی آسمانی نداشتند که پیمبر شارعی آورده باشد و آنان را در زمره ی «اهل کتاب» شناسانده باشد. آنان پس از مدتی دراز به اسلام گرویدند، آخرین پیشرو معروف آنان حکیم بن عیسی بن مروان، در سال 333 هجری/944 میلادی در گذشت. تأثیر و نفوذ آنان اثرات محوناشدنی بر جای گذاشت. ایمان آنان به بی اعتباری قیاس و قضایای منطقی برای تمیز اسناد صفات به خداوند، در مقابل سکوت عارفانه ی امام جعفر [ع] در مورد ( جدل ) ( 3 ) شهرت یافت. چیزی از اصطلاحات آنان به اضافه ی اصطلاحات مانویان، در آثار شلمغانی ( متوفی به سال 322 هجری/934 میلادی ) ، چهره ای جالب که از طرف غلات شیعی بقتل رسید، ( 4 ) دیده می شود. بوسیله ی ذوالفنون مصری ( متوفی به سال 245 هجری/859 میلادی ) که در عین حال شیمیدان و صوفی بود شمه ای از عقاید هرمسی وارد تصوف گردید. ( خراز، 289 هجری/899 میلادی، حلاج، 309 هجری/922 میلادی. )
نوافلاطونیان اسلام که ترکیبی از علم نظری فلسفی و سلوک روحانی را بکار می بستند صریحاً خود را به سلسله ای اسناد می دادند که به هرمس منتهی می شد: سهروردی ( 587 هجری/1191 میلادی ) و ابن سبعین ( متوفی به سال 669 هجری/1270 میلادی ) چنین می گفته اند. در قرن هفتم هجری ( سیزدهم میلادی ) فیلسوف شیعی و ایرانی، افضل کاشانی، کتابی هرمسی را به فارسی ترجمه کرد. نام هرمس پیوسته در تاریخ مقدس انبیاء ثبت است ( در ایران مراجعه شود به مجلسی و اشکوری در قرن یازدهم هجری/ هفدهم میلادی ) .
3. برای توضیح افکار هرمسی و اموری که در اسلام تحت تأثیر آن افکار قرار گرفته است به کمک نوشته های ل. ماسینیون ( 5 ) رموز ذیل را توضیح می دهیم: در الهیات چنین عقیده داشتند که گرچه ادراک الوهیت وصف ناپذیر از راه قیاس اقتران غیر قابل حصول است و افاضات و انبعاثات وجود، همه از الوهیت متفرع می گردد اما از راه نیایش و کوشش، و عروج به عالیترین درجه ی تقوی می توان به آن واصل گردید. راجع به زمان، به زمان دوری عقیده داشتند که با مفهوم ستاره شناسی هرمسی وابسته بود ( فکر اساسی زمان، در تشیع اسماعیلی؛ نزد نضیریان، هرمس ظهور«قبه ی » ( 6 ) دوم است؛ به عقیده ی دروزیان اخنوخ ( ادریس ) ، با حوا، بعنوان منبعث دوم، یا روح جهان هستی یکی است ) . یک فیزیک ترکیبی وجود دارد که وحدت عالم را اثبات می کند و بهیچوجه کره ی زمین را، از نظر تباین در مقابل آسمان برین که مقرخدایان است، ( و چهار عنصر فسادپذیر را درمقابل روح اثیری عناصر ) قرار نمی دهد. نظریه و علم مطابقه ( 7 ) که مبتنی بر جاذبه ی اشیاء است از این اصل استنتاج شده است. در این مکتب، اندیشه ای معمول بود که ل. ماسینیون آن را «سلسله های علی بیقاعده» می نامد و آن گرایش به این معنی است که هرگز نباید پنداشت امور و احوال جهان، حسب قانون کلی، ملاک و اعتباری دارد بلکه فردی و خصوصی، حتی دور از قواعد عمومی است. همین نکته است که مکتب هرمس را در حالی . . .


کلمات دیگر: