( مصدر ) ۱ - غبار آلود شدن : گردننشیند بطرف دامن آزادگان گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را . ( عالم آرا ) ۲ - چرکین شدن . ۳ - نقصان یافتن زیان رسیدن : گر جمل. کائنات کافر گردند بردامن کبر یاش ننشیند گرد . ( عبدالله انصاری )
گرد نشستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گرد نشستن. [ گ ِ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) چهارزانو نشستن : ملوک را نشاید که کاغذ بر سر زانو گیرند و دبیروار نشینند تا چیزی نویسند، بلکه ایشان را گرد باید نشست و کاغذ معلق باید داشت. ( نوروزنامه ).
گرد نشستن. [ گ َ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) گردآلود شدن. چرکین شدن. || مجازاً نقصان یافتن. زیان رسیدن :
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
تا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم.
نه که بر دامنش نشیند گرد.
گرد نشستن. [ گ َ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) گردآلود شدن. چرکین شدن. || مجازاً نقصان یافتن. زیان رسیدن :
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
خواجه عبداﷲ انصاری.
خاک نعلین تو ای دوست غبارم شدتا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم.
سعدی ( خواتیم ).
گفت در راه دوست خاک مباش نه که بر دامنش نشیند گرد.
سعدی ( بدایع ).
گرد نشستن . [ گ َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) گردآلود شدن . چرکین شدن . || مجازاً نقصان یافتن . زیان رسیدن :
گر جمله ٔ کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
خاک نعلین تو ای دوست غبارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم .
گفت در راه دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد.
گر جمله ٔ کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
خواجه عبداﷲ انصاری .
خاک نعلین تو ای دوست غبارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم .
سعدی (خواتیم ).
گفت در راه دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد.
سعدی (بدایع).
گرد نشستن . [ گ ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) چهارزانو نشستن : ملوک را نشاید که کاغذ بر سر زانو گیرند و دبیروار نشینند تا چیزی نویسند، بلکه ایشان را گرد باید نشست و کاغذ معلق باید داشت . (نوروزنامه ).
پیشنهاد کاربران
گِرْدنشستن: کنایه ی ایماست از چهار زانو نشستن.
[ یکی تخت بودی چو تابنده ماه
نشسته بر او گرد، کاوس شاه ]
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: ( ( هنجار و آیین پادشاهان آن بوده است که گِرد یا "مربّع" بر تخت می نشسته اند. ) )
وی در ادامه می نویسد: ( ( " گرد نشستن " در ریخت " گردْ پایْ نشستن" نیز به کار رفته است ) )
[ یکی تخت بودی چو تابنده ماه
نشسته بر او گرد، کاوس شاه ]
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: ( ( هنجار و آیین پادشاهان آن بوده است که گِرد یا "مربّع" بر تخت می نشسته اند. ) )
وی در ادامه می نویسد: ( ( " گرد نشستن " در ریخت " گردْ پایْ نشستن" نیز به کار رفته است ) )
قنبرک
کلمات دیگر: