کلمه جو
صفحه اصلی

قبثور

لغت نامه دهخدا

قبثور. [ ق َ ] ( اِخ ) ضبطی است قبتور را ( طبق معجم البلدان ). رجوع به قبتور شود.

قبثور. [ ق َ ] ( اِخ ) سعیدبن محمدبن شعیب بن احمدبن نصراﷲ انصاری ادیب. خطیب جزیره قبثور و جز آن مکنی به ابوعثمان.وی از ابوالحسن انطاکی مقری و ابوزکریای عائذی و ابوبکر زبیدی و جز ایشان روایت کند و از ابوعلی بغدادی در کودکی کمی حدیث شنیده. وی پیرمردی صالح و پارسا و از امامان و عالمان قرآن و قرائت و معانی آن است. او به سال 420 هَ. ق. وفات یافت. ( معجم البلدان ).

قبثور. [ ق َ ] (اِخ ) سعیدبن محمدبن شعیب بن احمدبن نصراﷲ انصاری ادیب . خطیب جزیره ٔ قبثور و جز آن مکنی به ابوعثمان .وی از ابوالحسن انطاکی مقری و ابوزکریای عائذی و ابوبکر زبیدی و جز ایشان روایت کند و از ابوعلی بغدادی در کودکی کمی حدیث شنیده . وی پیرمردی صالح و پارسا و از امامان و عالمان قرآن و قرائت و معانی آن است . او به سال 420 هَ . ق . وفات یافت . (معجم البلدان ).


قبثور. [ ق َ ] (اِخ ) ضبطی است قبتور را (طبق معجم البلدان ). رجوع به قبتور شود.



کلمات دیگر: