غزر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غزر. [ غ ُ ] (ع مص ) گزیدن کسی را از دیگران و خاص کردن . || آویختن بر شتر پشم رنگین جهت دفع چشم زخم ، درباره ٔ بچه نیز به کار رود. (منتهی الارب ).
غزر. [ غ ُ ] ( ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه. || بسیاراشک شدن چشم. غزارت. || افزون گشتن چیزی. ( منتهی الارب ): غزر آب و جز آن ؛ کثرت آن. ( اقرب الموارد ). غَزر. غزارت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] ( ع اِ ) غَزر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] ( ع مص ) گزیدن کسی را از دیگران و خاص کردن. || آویختن بر شتر پشم رنگین جهت دفع چشم زخم ، درباره بچه نیز به کار رود. ( منتهی الارب ).
غزر. [ غ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). بسیار شدن شیر. || بسیار شدن اشک چشم . (منتهی الارب ). || بسیار شدن باران . (مصادر زوزنی ). || بسیار شدن علم . (مصادر زوزنی ). || افزون گشتن چیز. (منتهی الارب ). اسم است به معنی کثرت . (اقرب الموارد): غزر آب ،و جز آن ، کثرت آن ، تقول : «ماطاب و نزر خیر مما خبث و غزر». (از اقرب الموارد). رجوع به ُغزر و غزارت شود. || نگاه کردن . (دزی ج 2 ص 210). || (اِ) آوندی است که آن را از گیاه دوخ و برگ خرما سازند. (از منتهی الارب )(آنندراج ). آنیة من حلفاء و خوص . (اقرب الموارد).
غزر. [ غ ُ ] (ع اِ) غَزر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَزر شود.
غزر. [ غ ُ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ناقه . || بسیاراشک شدن چشم . غزارت . || افزون گشتن چیزی . (منتهی الارب ): غزر آب و جز آن ؛ کثرت آن . (اقرب الموارد). غَزر. غزارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَزر شود.