کلمه جو
صفحه اصلی

فراقد

لغت نامه دهخدا

فراقد. [ ف َ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ فرقد. رجوع به فرقد شود.

فراقد. [ ف ُ ق ِ ] ( اِخ ) دره ای است نزدیک مدینه. ابن سکیت گوید: فراقد از شکاف غَیْقة به وادی الصفراء پیوندد. ( معجم البلدان ).

فراقد. [ ف َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ فرقد. رجوع به فرقد شود.


فراقد. [ ف ُ ق ِ ] (اِخ ) دره ای است نزدیک مدینه . ابن سکیت گوید: فراقد از شکاف غَیْقة به وادی الصفراء پیوندد. (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: