کلمه جو
صفحه اصلی

غسوله

لغت نامه دهخدا

( غسولة ) غسولة. [ غ َس ْ وَ ل َ ] ( ع مص ) غسوله آب ؛ برانگیختن آن را. ( منتهی الارب ). غسول الماء؛ ثَوَّرَه ُ کغسبلة. ( قطر المحیط ).

غسولة. [ غ ِس ْ وَل ْ ل َ ] ( اِخ ) دهی است نزدیک حمص. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). منزلی است برای قافله ها، و در آن خانی است به فاصله یک روز از حمص میان حمص و قارا. ( از معجم البلدان ).

غسولة. [ غ َس ْ وَ ل َ ] (ع مص ) غسوله ٔ آب ؛ برانگیختن آن را. (منتهی الارب ). غسول الماء؛ ثَوَّرَه ُ کغسبلة. (قطر المحیط).


غسولة. [ غ ِس ْ وَل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک حمص . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). منزلی است برای قافله ها، و در آن خانی است به فاصله ٔ یک روز از حمص میان حمص و قارا. (از معجم البلدان ).



کلمات دیگر: