شمشیر شعبان بن عمر وحمیری
قبار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قبار. [ ق َب ْ با ] ( ع ص ) گورکن.
قبار. [ ] ( اِ ) به عربی نام گیاهی است که شتران میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. به سریانی به معنی کبر است. ( داود انطاکی جزء یکم ص 141 ).
قبار. [ ق ُب ْ با ] ( ع اِ ) گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || چراغی که صیاد در شب افروزد. ( ناظم الاطباء ). چراغ شکاری در شب. ( منتهی الارب ).
قبار. [ ق ُب ْ با ] ( اِخ ) موضعی است در مکه معظمه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
قبار. [ ق َب ْ با ]( اِخ ) لقب عام ملوک صقالبه. ( آثارالباقیه ص 102 ).
قبار. [ ق ُ ] ( اِخ ) شمشیر شعبان بن عمرو حمیری. ( منتهی الارب ).
قبار. [ ] ( اِ ) به عربی نام گیاهی است که شتران میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. به سریانی به معنی کبر است. ( داود انطاکی جزء یکم ص 141 ).
قبار. [ ق ُب ْ با ] ( ع اِ ) گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || چراغی که صیاد در شب افروزد. ( ناظم الاطباء ). چراغ شکاری در شب. ( منتهی الارب ).
قبار. [ ق ُب ْ با ] ( اِخ ) موضعی است در مکه معظمه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).
قبار. [ ق َب ْ با ]( اِخ ) لقب عام ملوک صقالبه. ( آثارالباقیه ص 102 ).
قبار. [ ق ُ ] ( اِخ ) شمشیر شعبان بن عمرو حمیری. ( منتهی الارب ).
قبار. [ ] (اِ) به عربی نام گیاهی است که شتران میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. به سریانی به معنی کبر است . (داود انطاکی جزء یکم ص 141).
قبار. [ ق َب ْ با ] (ع ص ) گورکن .
قبار. [ ق َب ْ با ](اِخ ) لقب عام ملوک صقالبه . (آثارالباقیه ص 102).
قبار. [ ق ُ ] (اِخ ) شمشیر شعبان بن عمرو حمیری . (منتهی الارب ).
قبار. [ ق ُب ْ با ] (اِخ ) موضعی است در مکه ٔ معظمه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
قبار. [ ق ُب ْ با ] (ع اِ) گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || چراغی که صیاد در شب افروزد. (ناظم الاطباء). چراغ شکاری در شب . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: